کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زود گذر
دیکشنری فارسی به عربی
اسطول , خاطف , عابر , عرضة للتلف
-
گذر دادن
دیکشنری فارسی به عربی
عبارة
-
گذر از این مرحله خطرناک
دیکشنری فارسی به عربی
اجتيازُ هذهِ المرحَلَة الخَطِرَة
-
نور برق اسا وزود گذر
دیکشنری فارسی به عربی
مصباح کاشف
-
جستوجو در متن
-
glancing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگاه کردن، زود گذر، اجمالی
-
اِجتيازٌ
دیکشنری عربی به فارسی
عبور کردن , گذشتن , پشت گذاشتن , طي کردن , پيمودن , …… کشيدن , رنج بردن , کشيدن (درد , …) , غلبه کردن , مسلط شدن , …… يافتن , گذر (عبور کردن)
-
transit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترانزیت، عبور، گذر، عبور و مرور، راه عبور، حق العبور، عبور کردن
-
passes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عبور می کند، عبور، گذر، گذرگاه، رد، راه، گدوک، جواز، پروانه، گذرنامه، بلیط، گردونه، معبر، قبول شدن، گذراندن، پاس دادن، رد شدن، گذشتن، عبور کردن، تصویب شدن، سپری شدن، رد کردن، تصویب کردن، سبقت گرفتن از، رخ دادن، سرامدن، مرور کردن، اجتناب کردن، رایج شد...
-
ترخيص
دیکشنری عربی به فارسی
اختيار , اجازه , زدودگي , ترخيص , گذشتن , عبور کردن , رد شدن , سپري شدن , تصويب کردن , قبول شدن , رخ دادن , قبول کردن , تمام شدن , وفات کردن , پاس , سبقت گرفتن از , خطور کردن , پاس دادن , رايج شدن , اجتناب کردن , گذر , عبور , گذرگاه , راه , گردونه , ...
-
drains
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخلیه می شود، زه کشی، ناو، زهکش فاضل آب، اب گذر، کشیدن، اب کشیدن از، زیر اب زدن، زه کشی کردن
-
stray
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منحرف شدن، ولگرد، ولگردی، راه گذر، جانور بی صاحب، سرگردان بودن، اواره کردن، سرگردان شدن، گمراه شدن، سر گردان
-
gully
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوساله، راه آب، ابکند، کاریز، مجرا، دره کوچک، کارد، ساطور، اب گذر، زه کشی، کندن، درست کردن
-
drain
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زه کشی، ناو، زهکش فاضل آب، اب گذر، کشیدن، اب کشیدن از، زیر اب زدن، زه کشی کردن، زیر اب
-
gullies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قورباغه ها، راه آب، ابکند، کاریز، مجرا، دره کوچک، کارد، ساطور، اب گذر، زه کشی، کندن، درست کردن