کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنش 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
rabbets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش، کنش کاو، دارای کنش کاو کردن، با کنش کاو بهم پیوستن
-
rabbet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش، کنش کاو، دارای کنش کاو کردن، با کنش کاو بهم پیوستن
-
consentience
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنش
-
rabbeted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
rabbeted، دارای کنش کاو کردن، با کنش کاو بهم پیوستن
-
rabbeting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
rabbeting، دارای کنش کاو کردن، با کنش کاو بهم پیوستن
-
social action
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنش اجتماعی
-
passivity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گذرنامه، انفعال، کنش پذیری، بی ارادگی
-
احفر
دیکشنری عربی به فارسی
سياه قلم کردن , قلم زدن (بوسيله تيزاب) , کنش کاو , داراي کنش کاو کردن , با کنش کاو بهم پيوستن , جفت کردن نر و مادگي ياکام و زبانه لبه تخته و امثال ان
-
acted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عمل کرد، عمل کردن، رفتار کردن، کنش کردن، کار کردن، جان دادن، روح دادن، اثر کردن، بازی کردن، نمایش دادن، بر انگیختن
-
نشيط
دیکشنری عربی به فارسی
کاري , ساعي , فعال , حاضر بخدمت , داير , تنزل بردار , با ربح , معلوم , متعدي , مولد , کنش ور , کنش گر , بيرون از بستر , در جنبش , در حرکت , پرتکاپو , کارمايه اي , جدي , داراي انرژي
-
Acts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعمال، عمل، فعل، کنش، کار، سند، کردار، حقیقت، رساله، فرمان قانون، تصویب نامه، اعلامیه، پردهءنمایش، امر مسلم، عمل کردن، رفتار کردن، کنش کردن، کار کردن، جان دادن، روح دادن، اثر کردن، بازی کردن، نمایش دادن، بر انگیختن
-
فعل
دیکشنری عربی به فارسی
کنش , فعل , کردار , حقيقت , فرمان قانون , اعلاميه , پيمان , سرگذشت , پرده نمابش(مثل پرده اول) , کنش کردن , کار کردن , رفتار کردن , اثر کردن , بازي کردن , نمايش دادن , تقليد کردن , مرتکب شدن , به کار انداختن , کلمه , لغت , مربوط به صدا
-
passive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منفعل، غیر فعال، انفعالی، مجهول، کنش پذیر، تابع، تاثر پذیر، دستخوش عامل خارجی، مطیع وتسلیم، بی حال، بی حس
-
نشاط
دیکشنری عربی به فارسی
کنش وري , فعاليت , کار , چابکي , زنده دلي , اکتيوايي , نشاط , شلوغي , هايهو , جنبش , تقلا , کوشش , شلوغ کردن , تقلا ياکشمکش کردن
-
نشط
دیکشنری عربی به فارسی
کنش ور کردن , بفعاليت پرداختن , بکارانداختن , تخليص کردن(سنگ معدن) , نيرودادن , قوت دادن(به) تشجيع کردن , زندگي بخشيدن , حيات بخشيدن , جان دادن , روح بخشيدن , روح دادن , چالا ک شدن , زنده شدن , چابک شدن , با روح شدن