کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتی کشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
windjammer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بادنجر، یکی از کارکنان کشتی، کشتی بادبانی
-
windjammers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
windjammers، یکی از کارکنان کشتی، کشتی بادبانی
-
prow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پروانه، عرشه کشتی، دماغه کشتی، کشتی
-
prows
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پروسسور، عرشه کشتی، دماغه کشتی، کشتی
-
keel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زبان، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، دلسرد شدن، وارونه شدن، وارونه کردن، خنک شدن، خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، واژگون شدن
-
keels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زبان ها، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، دلسرد شدن، وارونه شدن، وارونه کردن، خنک شدن، خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، واژگون شدن
-
shipboard
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشتی، کنار کشتی، پهلوی کشتی، صحنه کشتی
-
hulks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوچه ها، کشتی سنگین و کندرو، کشتی، بدنه کشتی، لاشه کشتی، تنه کشتی، بزرگ بنظر رسیدن، با سنگینی و رخوت حرکت کردن
-
hulk
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هولک، کشتی سنگین و کندرو، کشتی، بدنه کشتی، لاشه کشتی، تنه کشتی، بزرگ بنظر رسیدن، با سنگینی و رخوت حرکت کردن
-
shipwreck
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق کشتی، غرق، کشتی شکسته شدن، کشتی شکستگی
-
shipwrecks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
shipwrecks، غرق کشتی، غرق، کشتی شکسته شدن، کشتی شکستگی
-
ship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشتی، سفینه، ناو، کشتی هوایی، جهاز، هواپیما، مرکوب، با کشتی حمل کردن، سوار کشتی شدن، فرستا دن
-
embark
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوار شدن، در کشتی سوار کردن، شروع کردن، در کشتی گذاشتن، سوار کشتی شدن
-
embarks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شروع می شود، در کشتی سوار کردن، شروع کردن، در کشتی گذاشتن، سوار کشتی شدن
-
embarked
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آغاز شد، در کشتی سوار کردن، شروع کردن، در کشتی گذاشتن، سوار کشتی شدن