کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتابچه یا دفتر بغلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کتابچه یا دفتر بغلی
دیکشنری فارسی به عربی
کتاب الجيب
-
جستوجو در متن
-
pocket book
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کتاب جیبی، کیف بغلی، کتابچه یا دفتر بغلی، جزوه دان، جای کاغذ یا اسکناس پول
-
pocketbooks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاکت پی سی، کیف بغلی، کتابچه یا دفتر بغلی، کتاب جیبی، جزوه دان، جای کاغذ یا اسکناس پول
-
pocketbook
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفترچه یادداشت، کیف بغلی، کتابچه یا دفتر بغلی، کتاب جیبی، جزوه دان، جای کاغذ یا اسکناس پول
-
chancery
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تختخواب، مقام وزارت دارایی، دفتر مهردار سلطنتی، مقام یا وظیفه صدارت عظمی
-
bureau
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفتر، اداره، دایره، دیوان، دفترخانه، گنجه جالباسی، میز کشودار یا خانه دار
-
chanceries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعطیلات، مقام وزارت دارایی، دفتر مهردار سلطنتی، مقام یا وظیفه صدارت عظمی
-
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اقبل
-
register
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ثبت نام، ثبات، دفتر ثبت، ثبت امار، پیچ دانگ صدا، لیست یا فهرست، دستگاه تعدیل گرما، ثبت کردن، نگاشتن، در دفتر وارد کردن، منطبق کردن، نشان دادن
-
registers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ثبت نام می کند، ثبات، دفتر ثبت، ثبت امار، پیچ دانگ صدا، لیست یا فهرست، دستگاه تعدیل گرما، ثبت کردن، نگاشتن، در دفتر وارد کردن، منطبق کردن، نشان دادن
-
bureaux
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفاتر، دفتر، اداره، دایره، دیوان، دفترخانه، گنجه جالباسی، میز کشودار یا خانه دار
-
bureaus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفاتر، دفتر، اداره، دایره، دیوان، دفترخانه، گنجه جالباسی، میز کشودار یا خانه دار
-
land-office business
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کسب و کار دفتر زمینی، کار وسیع و بسیط و سریع، کار پر سود یا پر موفقیت
-
entry
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورودی، ورود، ثبت، مدخل، دخول، راه، ادخال، راهرودر، ثبت در دفتر، چیز ثبت شده یا وارد شده