کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمه در ماهی بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چشمه معدنی
دیکشنری فارسی به عربی
حمام معدني
-
چشمه پل
دیکشنری فارسی به عربی
قفل
-
جستوجو در متن
-
flounders
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شلاق زدن، سفره ماهی، نوعی ماهی پهن، اشتباه، لغزش، دست و پا کردن، در گل تقلا کردن، بال بال زدن
-
flounder
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرچنگ، سفره ماهی، نوعی ماهی پهن، اشتباه، لغزش، دست و پا کردن، در گل تقلا کردن، بال بال زدن
-
lurk
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیره شدن، در خفا انجام دادن، کمین کردن، در تکاپو بودن، در کمین شکار بودن، در انتظار فرصت بودن، دزدکی عمل کردن
-
lurks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لرزش، در خفا انجام دادن، کمین کردن، در تکاپو بودن، در کمین شکار بودن، در انتظار فرصت بودن، دزدکی عمل کردن
-
ترصد
دیکشنری عربی به فارسی
کمين کردن , در تکاپو بودن , درکمين شکار بودن , در انتظار فرصت بودن , دزدکي عمل کردن , در خفا انجام دادن
-
look for
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگاه کن، جستجو کردن، منتظر بودن، در جستجو بودن، بیمار بودن
-
impend
دیکشنری انگلیسی به فارسی
impend، مشرف بودن، اویزان کردن، در شرف وقوع بودن، محتمل الوقوع بودن
-
impended
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نزدیک شدم، مشرف بودن، اویزان کردن، در شرف وقوع بودن، محتمل الوقوع بودن
-
impending
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قریب الوقوع، مشرف بودن، اویزان کردن، در شرف وقوع بودن، محتمل الوقوع بودن
-
تضمن
دیکشنری عربی به فارسی
مرکب بودن از , شامل بودن , عبارت بودن از , در برداشتن , متضمن بودن , قرار دادن , شمردن , به حساب اوردن , گرفتار کردن , گير انداختن , وارد کردن , گرفتارشدن , در گير کردن يا شدن
-
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
دیکشنری فارسی به عربی
حوض السمک
-
possess
دیکشنری انگلیسی به فارسی
داشتن، دارا بودن، متصرف بودن، در تصرف داشتن، دارا شدن، متصرف شدن