کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیمان بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیمان غیر رسمی بین المللی
دیکشنری فارسی به عربی
اتفاقية
-
جستوجو در متن
-
covenant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیمان، عهد، موافقت، عهد نامه، پیمان بستن، میثاق بستن
-
covenants
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میثاق ها، عهد، پیمان، موافقت، عهد نامه، پیمان بستن، میثاق بستن
-
pact
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیمان، معاهده، عهد، موافقت، پیمان بستن
-
contracts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قراردادها، قرارداد، عقد، پیمان، مقاطعه، کنترات، موافقت، پیمان بستن، همکشیدن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، منقبض کردن، مخفف کردن
-
contract
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قرارداد، عقد، پیمان، مقاطعه، کنترات، موافقت، پیمان بستن، همکشیدن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، منقبض کردن، مخفف کردن
-
handfasts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
handfasts، پیمان عروسی، حلقه، پیمان عروسی بستن با، چسبیدن، دستبند زدن
-
stipulate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصریح کرد، قرار گذاشتن، تصریح کردن، قید کردن، پیمان بستن
-
handfasted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
handfasted، پیمان عروسی بستن با، چسبیدن، دستبند زدن
-
stipulating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعیین کردن، قرار گذاشتن، تصریح کردن، قید کردن، پیمان بستن
-
handfast
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دست کم، پیمان عروسی، حلقه، پیمان عروسی بستن با، چسبیدن، دستبند زدن، دست نامزدی
-
promise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وعده، قول، نوید، عهد، پیمان، میثاق، عهده، قول دادن، انتظار وعده دادن، پیمان بستن، متعهد شدن، عهد کردن
-
promises
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وعده می دهد، وعده، قول، نوید، عهد، پیمان، میثاق، عهده، قول دادن، انتظار وعده دادن، پیمان بستن، متعهد شدن، عهد کردن
-
وعد
دیکشنری عربی به فارسی
درگروگان , گرو , وثيقه , ضمانت , بيعانه , باده نوشي بسلا متي کسي , بسلا متي , نوش , تعهد والتزام , گروگذاشتن , بسلا متي کسي باده نوشيدن , متعهد شدن , التزام دادن , وعده , قول , عهد , پيمان , نويد , انتظار وعده دادن , قول دادن , پيمان بستن , نذر , شرط...