کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوش پر و پوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
tagrag
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tagrag، اراذل و اوباش، ژنده پوش
-
ragamuffins
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ragamuffins، ژنده پوش، ادم کثیف و بی سر و پا
-
skivvies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
skivvies، زیر پوش، زیر پیراهن و زیر شلواری کوتاه
-
skivvy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
skivvy، زیر پوش، زیر پیراهن و زیر شلواری کوتاه
-
ice
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یخ، خونسردی و بی اعتنایی، منجمد کردن، یخ بستن، منجمد شدن، شکر پوش کردن
-
kid-glove
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بچه دستکش، گریزان و فراری از کار، دستکش پوش، از لای زرق و برق بیرون امده
-
kid glove
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستکش بچه، گریزان و فراری از کار، دستکش پوش، از لای زرق و برق بیرون امده
-
muffs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوپلینگ، دست پوش، دست گرم کن، بدبازیکن، خیط و پیت کردن، سرهم بندی کردن، سردواندن
-
galligaskins
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گلیگاسکینز، زنگار، ساق پوش، شلوار کوتاه، شورت، نوعی جوراب یا پاپوش قرون 16 و 17
-
planks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخته سیاه، تخته، قطعه، قسمتی از برنامه، قسمت، واحد، تخته میز و پیشخوان مهمانخانه، تخته پوش کردن، تخته تخته کردن
-
ثلج
دیکشنری عربی به فارسی
منجمد کردن , يخ بستن , منجمد شدن , شکر پوش کردن , يخ , سردي , خونسردي و بي اعتنايي , برف , برف باريدن , برف امدن
-
لوح خشبي
دیکشنری عربی به فارسی
قطعه , قسمت , واحد , قسمتي از برنامه , تخته , تخته ميز و پيشخوان مهمانخانه , تخته پوش کردن , تخته تخته کردن
-
plank
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخته، قطعه، قسمتی از برنامه، قسمت، واحد، تخته میز و پیشخوان مهمانخانه، تخته پوش کردن، تخته تخته کردن
-
lugs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشکال، پس زدن دهنه اسب، گوشک، گوش پوش، اویزه، دیرک، تیر، ادم کله خر، کودن، قالب زدن، هر عضو جلو امده چیزی، کشیدن و بردن، بزور کشیدن، گنجانیدن
-
noisy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پر سر و صدا، شلوغ، پر صدا، پرجنجال، پر هیاهو، پر همهمه، پر اشوب