کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشتی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشتی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ظهر
-
واژههای مشابه
-
کوله پشتی
دیکشنری فارسی به عربی
حقيبة , علبة
-
پشتی کنندگان
دیکشنری فارسی به عربی
ظهر
-
جستوجو در متن
-
backs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عقب، پشت، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان، جبران، مدد، سوار شدن، پشتی کردن، طرفداری کردن، پشتانداختن، بعقب بردن، پشت چیزی نوشتن، ظهرنویسی کردن، بر پشت چیزی قرار گرفتن
-
bolstered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقویت شده، تقویت کردن، با بالش نگهداشتن، پشتی کردن، تکیه دادن
-
bolstering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقویت، تقویت کردن، با بالش نگهداشتن، پشتی کردن، تکیه دادن
-
bolster
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقویت کردن، بالش، متکا، با بالش نگهداشتن، پشتی کردن، تکیه دادن
-
back
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازگشت، عقب، پشت، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان، جبران، مدد، سوار شدن، پشتی کردن، طرفداری کردن، پشتانداختن، بعقب بردن، پشت چیزی نوشتن، ظهرنویسی کردن، بر پشت چیزی قرار گرفتن، به عقب، از عقب، در عقب، دور از، پس، عقبی، بدهی پس افتاده، گذشته
-
bolsters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بولسترها، بالش، متکا، تقویت کردن، با بالش نگهداشتن، پشتی کردن، تکیه دادن
-
packs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بسته ها، بسته، یک بسته، کوله پشتی، بقچه، دسته، گروه، یک دست ورق بازی، ملافه، بسته کردن، بسته بندی کردن، قرار دادن، توده کردن، بزور چپاندن، بار کردن، بردن
-
pack
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بسته، یک بسته، کوله پشتی، بقچه، دسته، گروه، یک دست ورق بازی، ملافه، بسته کردن، بسته بندی کردن، قرار دادن، توده کردن، بزور چپاندن، بار کردن، بردن
-
props
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرفه ها، تکیه، شمع، پایه، پشتی صندلی وغیره، پشتیبان، نگهدار، تیر، نگه داشتن، پشتیبانی کردن، حائل کردن یا شدن
-
prop
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طرفدار، تکیه، شمع، پایه، پشتی صندلی وغیره، پشتیبان، نگهدار، تیر، نگه داشتن، پشتیبانی کردن، حائل کردن یا شدن