کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایمال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پایمال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اغرس , اغمر , تجاوز , دس
-
جستوجو در متن
-
devastate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرابکاری، ویران کردن، خراب کردن، تاراج کردن، پایمال کردن
-
devastating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویرانگر، ویران کردن، خراب کردن، تاراج کردن، پایمال کردن
-
devastates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخریب می کند، ویران کردن، خراب کردن، تاراج کردن، پایمال کردن
-
inculcating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحریک، فرو کردن، پایمال کردن، جایگیر ساختن، تلقین کردن، فهماندن
-
inculcate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحریک، فرو کردن، پایمال کردن، جایگیر ساختن، تلقین کردن، فهماندن
-
trampling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین بردن، پایمال کردن، پامال کردن، فشار دادن، زیر پا لگد ماکل کردن
-
trample
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خراب کردن، لگد، پایمال کردن، پامال کردن، فشار دادن، زیر پا لگد ماکل کردن
-
overwhelm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، پایمال کردن، درهم شکستن، منکوب کردن، دست پاچه کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن
-
overwhelms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، پایمال کردن، درهم شکستن، منکوب کردن، دست پاچه کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن
-
tramples
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترشحات، لگد، پایمال کردن، پامال کردن، فشار دادن، زیر پا لگد ماکل کردن
-
overwhelmed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، پایمال کردن، درهم شکستن، منکوب کردن، دست پاچه کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن
-
suppressed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب، سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
-
suppress
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر