کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاتوغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
howff
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چطور، پاتوغ، میعادگاه، پناه گاه
-
howffs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چطوف، پاتوغ، میعادگاه، پناه گاه
-
hangout
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاتوق، محل اجتماع تبه کاران، پاتوغ
-
hangouts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
hangouts، محل اجتماع تبه کاران، پاتوغ
-
recourses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منابع، توسل، مراجعه، چاره، اعاده، وسیله، پاتوغ، مراجعه کردن، مراجعه کردن به
-
rendezvous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قرار ملاقات، میعادگاه، امدگاه، وعدهگاه، پاتوغ، قرار ملاقات گذاشتن
-
nest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لانه، اشیانه، اسایشگاه، پاتوغ، نشیمن، پیچیدن، اشیانهای کردن، لانه ساختن، اشیان کردن، اشیان گرفتن، در محل محفوظی جای گرفتن
-
nests
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لانه، اشیانه، اسایشگاه، پاتوغ، نشیمن، پیچیدن، اشیانهای کردن، لانه ساختن، اشیان کردن، اشیان گرفتن، در محل محفوظی جای گرفتن
-
haunt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیروز باشید، امد و شد زیاد، محل اجتماع تبه کاران، مراجعه مکرر، امیزش، پاتوغ، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
-
joints
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفاصل، مفصل، درزه، بند، خط اتصال، شریک، لولا، بند گاه، زانویی، پاتوغ، بند بند کردن، کردن
-
haunts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالی از سکنه، امد و شد زیاد، محل اجتماع تبه کاران، مراجعه مکرر، امیزش، پاتوغ، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
-
joint
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفصل، درزه، بند، خط اتصال، شریک، لولا، بند گاه، زانویی، پاتوغ، بند بند کردن، کردن، مشترک، توام، مشاع، متصل، شرکتی
-
resorts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استراحتگاه، رفت و آمد مکرر، مامن، ملجا، میعادگاه، مفر، مراجعه، پناه گاه، پاتوغ، ملاقات مکرر، محل استراحت، متوسل شدن، دوباره دسته بندی کردن، متشبث شدن به
-
station
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ایستگاه، مرکز، جایگاه، مقام، موقعیت، مرحله، وقفه، موقعیت اجتماعی، جا، در حال سکون، پاتوغ، ایستگاه اتوبوس و غیره، وضع، توقفگاه نظامیان و امثال ان، رتبه، مستقر کردن، در پست معینی گذاردن
-
stations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ایستگاه ها، ایستگاه، مرکز، جایگاه، مقام، موقعیت، مرحله، وقفه، موقعیت اجتماعی، جا، در حال سکون، پاتوغ، ایستگاه اتوبوس و غیره، وضع، توقفگاه نظامیان و امثال ان، رتبه، مستقر کردن، در پست معینی گذاردن