کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وضع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
seis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وضع
-
قرارگاه
دیکشنری فارسی به عربی
وضع
-
کار گذاری
دیکشنری فارسی به عربی
وضع
-
شرع
دیکشنری عربی به فارسی
بصورت قانون دراوردن , وضع کردن(قانون) تصويب کردن , نمايش دادن , قانوني کردن , اعتبار قانوني دادن , برسميت شناختن , قانون وضع کردن , وضع شدن (قانون)
-
legislating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قانونگذاری، قانونی کردن، مجموعه قانون تهیه کردن، قانون وضع کردن، وضع شدن، قانون گذاری کردن
-
legislates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قانونگذاری می کند، قانونی کردن، مجموعه قانون تهیه کردن، قانون وضع کردن، وضع شدن، قانون گذاری کردن
-
legislate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قانونی کردن، مجموعه قانون تهیه کردن، قانون وضع کردن، وضع شدن، قانون گذاری کردن
-
setup
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برپایی، وضع، ترتیب، مقدمهچینی، برپا کردن، وضع بدن، منتصب
-
legislated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به تصویب رسید، قانونی کردن، مجموعه قانون تهیه کردن، قانون وضع کردن، وضع شدن، قانون گذاری کردن
-
leviable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل تحمل، وضع کردنی، بستنی، قابل تحمیل، مالیات بستنی، وضع مالیات
-
به هنجار
دیکشنری فارسی به عربی
وضع طبيعي
-
به حال اول برگشت
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتَدَّ وَضْعٍ سابقٍ
-
به وضعیت سابق برگشت
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتَدَّ وَضْعٍ سابقٍ
-
demeanor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفتار، سلوک، وضع، حرکت
-
deduct
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کسر کردن، کم کردن، وضع کردن، منفی کردن