کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همه و همه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
be all and end all
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همه چیز و پایان دادن به همه
-
passim
دیکشنری انگلیسی به فارسی
passim، اینجا و انجا، همه جا
-
all fours
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همه چهار، چهار دست و پا، چهارپا
-
be-all and end-all
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همه و تمام است
-
free-for-all
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رایگان برای همه، داد و بیداد، زدوخورد همگانی
-
hodgepodge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حجاب، چیز درهم و برهم، خوراک همه چیز درهم، مخلوط، اش شله قلمکار
-
hodgepodges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
hodgepodges، چیز درهم و برهم، خوراک همه چیز درهم، مخلوط، اش شله قلمکار
-
whole
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کل، مجموع، تمام، کامل، همه، سراسر، سالم، درست، دست نخورده، تمام و کمال، بی خرده
-
انکارية
دیکشنری عربی به فارسی
پوچ گرايي , اعتقاد به تباهي و فساد دستگاههاي اداري و لزوم از بين رفتن انها , انکار همه چيز , عقايد نهيليستي
-
أَتَي علي الأَخضَرِ و اليابِِس
دیکشنری عربی به فارسی
تر و خشک را با هم سوزاند , همه را با يک چوب راند
-
مرض مستوطن
دیکشنری عربی به فارسی
مختص يک ديار , بومي , بيماري همه گيربومي , مخصوص اب و هواي يک شهر يا يک کشور
-
mashes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخلوط کردن، درهم و برهمی، خوراک همه چیز درهم، دلربایی، خمیر نرم، خمیر کردن، لاس زدن، خرد کردن
-
mash
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخلوط کردن، درهم و برهمی، خوراک همه چیز درهم، دلربایی، خمیر نرم، خمیر کردن، لاس زدن، خرد کردن
-
کل
دیکشنری عربی به فارسی
همه , تمام , کليه , جميع , هرگونه , همگي , همه چيز , داروندار , يکسره , تماما , بسيار , بمعني (غير) و (ديگر) , هر يک , هريک از , هريکي , هر , خوردن , مصرف کردن , تحليل رفتن , هرکس , هرکه , هرکسي , درست , دست نخورده , کامل , بي خرده , سراسر , سالم
-
مغلاة
دیکشنری عربی به فارسی
کتري , اب گرم کن , دهل , نقاره , جعبه قطب نما , ديگچه , ماهي تابه , روغن داغ کن , تغار , کفه ترازو , کفه , جمجمه , گودال اب , خداي مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان , استخراج کردن , سرخ کردن , ببادانتقاد گرفتن , بهم پيوستن , متصل کردن , بهم جور کردن , قاب...