کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیرومند کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیرومند کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حصن
-
واژههای مشابه
-
نیرومند ودرشت هیکل
دیکشنری فارسی به عربی
کلب الاسکيمو
-
جستوجو در متن
-
حصن
دیکشنری عربی به فارسی
داراي استحکامات کردن , تقويت کردن , نيرومند کردن
-
fortify
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقویت کنید، دارای استحکامات کردن، مستحکم کردن، تقویت کردن، پرمایهکردن، نیرومند کردن
-
fortifies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقویت می کند، دارای استحکامات کردن، مستحکم کردن، تقویت کردن، پرمایهکردن، نیرومند کردن
-
girded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خم شده، اماده کردن، نیرومند کردن، محاصره کردن، کمربند بستن
-
strengthen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقویت، قوی کردن، محکم کردن، تشدید کردن، نیرومند کردن، تقویت دادن، تقویت یافتن، تحکیم کردن
-
girding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صدای جیر جیر، اماده کردن، نیرومند کردن، محاصره کردن، کمربند بستن
-
gird
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ببخشید، حلقه، اظهار نظر شدید و تند، اماده کردن، نیرومند کردن، محاصره کردن، کمربند بستن
-
عافية
دیکشنری عربی به فارسی
خوش بنيه , نيرومند , بي نقص , سالم , کشيدن , سوي ديگر بردن , روانه کردن
-
Hale
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیل، کشیدن، سوی دیگر بردن، روانه کردن، بی نقص، خوش بنیه، نیرومند، سالم
-
صلب
دیکشنری عربی به فارسی
محکم , سخت , سخت و درخشان (مانند الماس) , سخت کردن , تبديل به جسم جامد کردن , مشکل کردن , سخت شدن , ماسيدن , سفت کردن , پينه خورده کردن , بي حس کردن , پوست کلفت کردن , انحناء ناپذير , جامد , ز جسم , ماده جامد , سفت , مکعب , سه بعدي , استوار , قوي , خ...
-
ختم
دیکشنری عربی به فارسی
مهر , خاتم , کپسول , پهن , کاشه , رک گو , بي پرده حرف زن , رک , بي پرده , صريح , نيرومند , مجاني , چپانيدن , پرکردن , اجازه عبور دادن , مجانا فرستادن , معاف کردن , مهر زدن , باطل کردن , مصون ساختن , تحت تاثير قرار دادن , باقي گذاردن , نشان گذاردن , ت...