کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نوبت کار
دیکشنری فارسی به عربی
تغيير
-
نوبت بازی
دیکشنری فارسی به عربی
منحة
-
نوبت دار
دیکشنری فارسی به عربی
متقطع
-
نوبت حرف زدن
دیکشنری فارسی به عربی
قل
-
جستوجو در متن
-
shift
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغییر مکان، تغییر، انتقال، تغییر جهت، نوبت، تعویض، عوض، نوبت کار، تناوب، استعداد، ابتکار، مبدله، تعبیه، نقشه خائنانه، حقه، توطئه، تغییر دادن، انتقال دادن، پخش کردن، تعویض کردن، تغییر مکان دادن، تغییر مسیر دادن
-
shifts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغییرات، تغییر، انتقال، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت، تعویض، عوض، نوبت کار، تناوب، استعداد، ابتکار، مبدله، تعبیه، نقشه خائنانه، حقه، توطئه، تغییر دادن، انتقال دادن، پخش کردن، تعویض کردن، تغییر مکان دادن، تغییر مسیر دادن
-
move
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرکت، اقدام، نقل مکان، جنبش، تکان، تغییر مکان، نوبت حرکت یابازی، حرکت دادن، حرکت کردن، جنبیدن، تکان دادن، بجنبش دراوردن، بازی کردن، بحرکت انداختن، وادار کردن، تحریک کردن، سیر کردن، متاثر ساختن
-
منحة
دیکشنری عربی به فارسی
بخشش , اعطاء , اهداء , عطا , امتياز , اجازه واگذاري رسمي , کمک هزينه تحصيلي , دادن , بخشيدن , اعطا کردن , تصديق کردن , مسلم گرفتن , موافقت کردن , پاداش , انعام , التفات , سپاسگزاري , رايگاني , نوبت بازي , اعانه
-
قل
دیکشنری عربی به فارسی
نظر يا عقيده خود را اظهار داشتن , اظهار نظر کردن , نظريه دادن , گفتن , اظهار داشتن , حرف زدن , بيان کردن , سخن گفتن , صحبت کردن سخن , حرف , اظهار , نوبت حرف زدن , مثلا
-
دور
دیکشنری عربی به فارسی
نوبت , چرخش , گردش (بدور محور يامرکزي) , چرخ , گشت ماشين تراش , پيچ خوردگي , قرقره , استعداد , ميل , تمايل , تغيير جهت , تاه زدن , برگرداندن , پيچاندن , گشتن , چرخيدن , گرداندن , وارونه کردن , تبديل کردن , تغيير دادن , دگرگون ساختن
-
turn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دور زدن، نوبت، چرخش، گردش، پیچ، تمایل، تغییر جهت، چرخ، پیچ و خم، گشت ماشین تراش، پیچ خوردگی، قرقره، استعداد، چرخیدن، گرداندن، تبدیل کردن، گشتن، وارونه کردن، منحرف شدن، چرخ زدن، معطوف داشتن، تاه زدن، معکوس کردن، دگرگون ساختن، چرخ خوردن، پیچاندن، تغییر...