کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفس و نفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حث
دیکشنری عربی به فارسی
نصحيت , تشويق , گالوانيزه کردن , قياس , قياس کل از جزء , استنتاج , القاء , ايراد , ذکر , پيش سخن , مقدمه , استقراء , نفس نفس زدن , تند نفس کشيدن , دم کشيدن , ضربان داشتن (قلب و غيره) , ضربان , تپش
-
catharsis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاترزیس، تطهیر، تصفیه، روانپاکسازی، تصفیه و تزکیه نفس بوسیله هنر
-
purgation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلوص، پالایش، تطهیر، تنقیه، تصفیه، روانپاکسازی، برائت، پاک سازی، تصفیه و تزکیه نفس بوسیله هنر
-
purgations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلوص، پالایش، تطهیر، تنقیه، تصفیه، روانپاکسازی، برائت، پاک سازی، تصفیه و تزکیه نفس بوسیله هنر
-
Passion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شور، عشق، هوای نفس، اشتیاق و علاقه شدید، هوی، احساسات تند و شدید، تعصب شدید، اغراض نفسانی
-
passions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احساسات، شور، عشق، هوای نفس، اشتیاق و علاقه شدید، هوی، احساسات تند و شدید، تعصب شدید، احساسات شدید، اغراض نفسانی
-
fresher
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تازه تر، تازه، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سبز، سرد، زنده، خنک، باطراوت، با نشاط، خرم، جسور، پر رو، اماده، با روح
-
freshest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تازه ترین، تازه، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سبز، سرد، زنده، خنک، باطراوت، با نشاط، خرم، جسور، پر رو، اماده، با روح
-
pooped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرد شده، قورت دادن، تفنگ در کردن، صدای بوق ایجاد کردن، گوزیدن، باعقب کشتی تصادم کردن، از نفس افتادن، تمام شدن، باد و گاز معده را خالی کردن
-
fresh
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تازه، بتارزگی، تازه کردن، خنک کردن، خنک ساختن، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سبز، سرد، زنده، خنک، باطراوت، با نشاط، خرم، جسور، پر رو، اماده، با روح
-
ريح
دیکشنری عربی به فارسی
باد , نفخ , بادخورده کردن , درمعرض بادگذاردن , ازنفس انداختن , نفس , خسته کردن ياشدن , ازنفس افتادن , پيچاندن , پيچيدن , پيچ دان , کوک کردن(ساعت و غيره) , انحناء , انحنايافتن , حلقه زدن , چرخاندن
-
poop
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلوچه، کشتیدم، صدای قلپ، صدای کوتاه، قسمت بلند عقب کشتی، ادم احمق، قورت دادن، تفنگ در کردن، صدای بوق ایجاد کردن، گوزیدن، باعقب کشتی تصادم کردن، از نفس افتادن، تمام شدن، باد و گاز معده را خالی کردن