کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصب شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نصب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جبل , رکب , عصا , مازق
-
لوازم نصب کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
حاجة
-
اعلا ن نصب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ملصق
-
اب نبات یا شیرینی که در سر چوب نصب شده وبچه ها انرا میمکند
دیکشنری فارسی به عربی
مصاصة
-
جستوجو در متن
-
uprear
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا رفتن، بلند شدن، نصب کردن
-
upreared
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا بردن، بلند شدن، نصب کردن
-
uprears
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا رفتن، بلند شدن، نصب کردن
-
uprearing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا بردن، بلند شدن، نصب کردن
-
mounts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایه، کوه، تپه، صعود، ترفیع، مقوای عکس، قاب عکس، مرکوب، سوار شدن، سوار کردن، سوار شدن بر، بلند شدن، زیاد شدن، بالغ شدن بر، صعود کردن، نصب کردن، سوار شدن یا کردن، قرار دادن
-
erected
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصب شده است، ساختن، نصب کردن، بر پا کردن، راست کردن، شق شدن، افراشتن، بناء کردن، ساختمان کردن
-
جبل
دیکشنری عربی به فارسی
کوه , تپه , بالا رفتن , سوار شدن بر , بلند شدن , زيادشدن , بالغ شدن بر , سوار کردن , صعود کردن , نصب کردن , صعود , ترفيع , مقواي عکس , پايه , قاب عکس , مرکوب (اسب , دوچرخه وغيره) , کوهستان , کوهستاني
-
sets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجموعه ها، مجموعه، دستگاه، دسته، جهت، دست، یک دست، دوره، قرار دادن، قرار گرفته، نشاندن، نصب کردن، غروب کردن، گذاردن، نهادن، مرتب کردن، چیدن، کار گذاشتن، جاانداختن، اغاز کردن، مستقر شدن، سفت شدن
-
erect
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راست، ساختن، نصب کردن، بر پا کردن، راست کردن، شق شدن، افراشتن، بناء کردن، ساختمان کردن، عمودی، قائم
-
مازق
دیکشنری عربی به فارسی
کار گذاشتن , درست کردن , پابرجا کردن , نصب کردن , محکم کردن , استوارکردن , سفت کردن , جادادن , چشم دوختن به , تعيين کردن , قراردادن , بحساب کسي رسيدن , تنبيه کردن , ثابت شدن , ثابت ماندن , مستقر شدن , گير , حيص وبيص , تنگنا , مواد مخدره , افيون