کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشانکدهی نقطهبهنقطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
به نقطه اوج رسیدن
دیکشنری فارسی به عربی
قمة
-
قمة
دیکشنری عربی به فارسی
اوج , ذروه , قله , منتها(درجه 1) , سر , مرتفعترين نقطه , بحران , نقطه ء کمال , نوک , راس زاويه , تارک , تاج , کلا له , يال , بالا ترين درجه , به بالا ترين درجه رسيدن , ستيغ , راس , کلا ه نوک تيز , منتها درجه , حداکثر , کاکل , فرق سر , دزديدن , تيز شد...
-
نقطة
دیکشنری عربی به فارسی
نقطه , خال , لکه , نقطه دار کردن , نوک , سر , نکته , ماده , اصل , موضوع , جهت , درجه , امتياز بازي , نمره درس , پوان , هدف , مسير , مرحله , قله , پايان , تيزکردن , گوشه دارکردن , نوکدار کردن , نوک گذاشتن (به) , خاطر نشان کردن , نشان دادن , متوجه ساخت...
-
three-point turn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سه نقطه به نوبه خود
-
pointblank
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقطه قلم، رو به نشان، مستقیم، رک
-
point-blank
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقطه خالی، رو به نشان، مستقیم، رک
-
line of sight
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خط دید، مسیر دید، خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
-
peaking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا رفتن، به قله رسیدن، دزدیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن
-
period
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوره زمانی، دوره، مدت، زمان، عصر، مرحله، مدتی، پایان، نقطه، روزگار، نوبت، وقت، گاه، گردش، حد، موقع، فرجه، کمال، نتیجه غایی، منتها درجه، طمی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، ایست، دوران مربوط به دوره بخصوصی
-
peaks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قله ها، قله، راس، نوک، حد اکثر، ستیغ، منتها درجه، کلاه نوک تیز، کاکل، به قله رسیدن، دزدیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن
-
peak
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اوج، قله، راس، نوک، حد اکثر، ستیغ، منتها درجه، کلاه نوک تیز، کاکل، به قله رسیدن، دزدیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن
-
فترة
دیکشنری عربی به فارسی
فاصله , مدت , فرجه , ايست , وقفه , فترت , خلا ل , دوره , موقع , گاه , وقت , روزگار , عصر , گردش , نوبت , مکث , نقطه پايان جمله , جمله کامل , قاعده زنان , طمث , حد , پايان , نتيجه غايي , کمال , منتهادرجه , دوران مربوط به دوره بخصوصي
-
minim
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حداقل، هر چیز کوچک، چکه، قطره، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، نقطه، کوچکترین ذره، ذره، چیز کم اهمیت و خرد، وابسته به حداقل، حد اقل، خرد، کمترین
-
معلم
دیکشنری عربی به فارسی
معلم , معلم مذهبي , نشان اختصاصي , نقطه تحول تاريخ , واقعه برجسته , راهنما , ناصح , مربي , مرشد , فرسخ شمار , مرحله مهمي از زندگي , مرحله برجسته , با ميل خود شمار نشان گذاري کردن , اموختار , اموزگار , مدرس , دبير , لله , معلم سرخانه , ناظر درس دانشجو...