کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موی دماغ کسی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دارای موی مشکی یا خرمایی
دیکشنری فارسی به عربی
اسمر
-
سفید(درمورد موی سرو غیره)
دیکشنری فارسی به عربی
رمادي
-
ماهوت پاک کن مخصوص موی سر
دیکشنری فارسی به عربی
فرشاة الشعر
-
موی سر را با قیطان یاروبان بستن
دیکشنری فارسی به عربی
ضفيرة
-
جستوجو در متن
-
bore
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بذر، سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن
-
مغز کسی را دراوردن
دیکشنری فارسی به عربی
دماغ
-
ثقب
دیکشنری عربی به فارسی
گمانه , سوراخ کردن , سنبيدن , سفتن , نقب زدن , بامته تونل زدن , خسته کردن , موي دماغ کسي شدن , خسته شدن , منفذ , سوراخ , مته , وسيله سوراخ کردن , کاليبر تفنگ , خسته کننده , چشم کوچک , حلقه , چشم , روزنه , مزغل
-
snivels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
snivels، اب بینی، فین، زکام، نزله، خلم، از بینی جاری شدن، دماغ گرفتن، اب بینی را با صدا بالا کشیدن
-
snivel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
snivel، اب بینی، فین، زکام، نزله، خلم، از بینی جاری شدن، دماغ گرفتن، اب بینی را با صدا بالا کشیدن
-
toast
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تست، نان تست، نان برشته، باده نوشی بسلامتی کسی، برشته کردن، بسلامتی کسی نوشیدن، سرخ شدن
-
break in
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکستن، عادی شدن، حرز را شکستن و بزور داخل شدن، در میان صحبت کسی دویدن
-
break-in
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکستن، عادی شدن، حرز را شکستن و بزور داخل شدن، در میان صحبت کسی دویدن
-
show up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشان می دهد، حضور یافتن، کسی را لو دادن، حاضر شدن
-
strangle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خفه شدن، خفه کردن، مختنق کردن، گلوی کسی را فشردن، طناب انداختن
-
strangling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خفه شدن، خفه کردن، مختنق کردن، گلوی کسی را فشردن، طناب انداختن