کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منصوب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منصوب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
استثمر , ضع , عين
-
واژههای مشابه
-
منصوب نمودن
دیکشنری فارسی به عربی
رکب
-
جستوجو در متن
-
nominate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامزد کردن، کاندید کردن، منصوب کردن، نامیدن، معرفی کردن
-
عين
دیکشنری عربی به فارسی
تعيين کردن , برقرار کردن , منصوب کردن , گماشتن , واداشتن
-
nominates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامزدهای، نامزد کردن، کاندید کردن، منصوب کردن، نامیدن، معرفی کردن
-
intromitting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
intromitting، داخل کردن، جا دادن، منصوب کردن، دخالت کردن، در اوردن، مزاحم شدن
-
intromits
دیکشنری انگلیسی به فارسی
intromits، داخل کردن، جا دادن، منصوب کردن، دخالت کردن، در اوردن، مزاحم شدن
-
intromitted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انحصاری، داخل کردن، جا دادن، منصوب کردن، دخالت کردن، در اوردن، مزاحم شدن
-
intromit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
intromit، داخل کردن، جا دادن، منصوب کردن، دخالت کردن، در اوردن، مزاحم شدن
-
appoint
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتصاب کنید، منصوب کردن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، برقرار کردن، واداشتن، مقرر داشتن
-
appoints
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعیین می کند، منصوب کردن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، برقرار کردن، واداشتن، مقرر داشتن
-
استثمر
دیکشنری عربی به فارسی
گذاردن , نهادن , منصوب کردن , اعطاء کردن سرمايه گذاردن
-
رکب
دیکشنری عربی به فارسی
کار گذاشتن , نصب کردن , منصوب نمودن