کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معطوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
معطوف داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
اعر , حول
-
توجه را معطوف كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استلفت النّظر
-
نظر او را جلب (معطوف) كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استلفت النّظر
-
جستوجو در متن
-
استلفت النّظر
دیکشنری عربی به فارسی
جلب توجه كرد , توجه را معطوف كرد , جلب نظر كرد , نظر او را جلب (معطوف) كرد
-
divert
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هدایت کردن، منحرف کردن، معطوف داشتن
-
diverted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هدایت شده، منحرف کردن، معطوف داشتن
-
diverts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هدایت می کند، منحرف کردن، معطوف داشتن
-
diverting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هدایت، منحرف کردن، معطوف داشتن
-
اعر
دیکشنری عربی به فارسی
عاريه دادن , قرض دادن , وام دادن , معطوف داشتن , متوجه کردن , متوجه شدن
-
retroactive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عقب مانده، عطف به ماسبق، معطوف به گذشته، پس کنشی
-
directs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هدایت می کند، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، معطوف داشتن، امر کردن، متوجه ساختن، قراول رفتن، هدایت کردن، سوق دادن، عطف کردن
-
direct
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستقیم، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، معطوف داشتن، امر کردن، متوجه ساختن، قراول رفتن، هدایت کردن، سوق دادن، عطف کردن، عمودی، میان بر، راست
-
حول
دیکشنری عربی به فارسی
درباره , گرداگرد , پيرامون , دور تا دور , در اطراف , نزديک , قريب , در حدود , در باب , راجع به , در شرف , در صدد , با , نزد , در , بهر سو , تقريبا , بالا تر , فرمان عقب گرد , دور , دراطراف , درحوالي , در هر سو , در نزديکي , منحرف کردن , متوجه کردن , ...
-
turn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دور زدن، نوبت، چرخش، گردش، پیچ، تمایل، تغییر جهت، چرخ، پیچ و خم، گشت ماشین تراش، پیچ خوردگی، قرقره، استعداد، چرخیدن، گرداندن، تبدیل کردن، گشتن، وارونه کردن، منحرف شدن، چرخ زدن، معطوف داشتن، تاه زدن، معکوس کردن، دگرگون ساختن، چرخ خوردن، پیچاندن، تغییر...