کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشمئز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
loathe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لعنتی، نفرت داشتن از، بیزار بودن، بد دانستن، منزجر بودن، بیزار کردن، مشمئز شدن
-
loathes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفرت، نفرت داشتن از، بیزار بودن، بد دانستن، منزجر بودن، بیزار کردن، مشمئز شدن
-
straining
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنش، زور زدن، مشمئز شدن، خسته کردن، زودبکار بردن، کش دادن، زیاد کشیدن، پیچ دادن، کج کردن، پالودن، صاف کردن، کوشش زیاد کردن، سفت کشیدن
-
hate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفرت، تنفر، دشمنی، ستیز، اکراه، غل، نفرت داشتن از، تنفر داشتن از، بیزار بودن، کینه ورزیدن، عداوت کردن، مشمئز شدن
-
hates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متنفرم، نفرت، تنفر، دشمنی، ستیز، اکراه، غل، نفرت داشتن از، تنفر داشتن از، بیزار بودن، کینه ورزیدن، عداوت کردن، مشمئز شدن
-
strains
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فشارها، نژاد، زور، کشش، تقلا، کوشش، کشیدگی عضله، صفت موروثی، خصوصیت نژادی، درد سخت، اسیب، اصل، خوی، خیل، در رفتگی یا ضرب عضو یا استخوان، زور زدن، مشمئز شدن، خسته کردن، زودبکار بردن، کش دادن، زیاد کشیدن، پیچ دادن، کج کردن، پالودن، صاف کردن، کوشش زیاد ...