کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجروح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مجروح کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جرح , مزق
-
جستوجو در متن
-
injuredly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجروح
-
penicillated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجروح شدن
-
rebeller
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجروح
-
injured party
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حزب مجروح
-
wounded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجروح، جریحه دار، خسته
-
sore
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درد دارد، زخم، جراحت، جای زخم، ریش، دلریش کننده، مجروح کردن، دردناک، مجروح، دشوار، مبرم، خشن
-
lacerate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lacerate، دریدن، مجروح کردن، ازردن، پاره کردن
-
penitent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجروح، تائب، توبه کار، پشیمان، نادم، اندوهناک
-
sorer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
sorer، دردناک، مجروح، دشوار، مبرم، خشن
-
مزق
دیکشنری عربی به فارسی
پاره کردن , مجروح کردن , ازردن , عذاب دادن , دريدن , معيوب کردن
-
sorest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت ترین، دردناک، مجروح، دشوار، مبرم، خشن
-
renegade
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجروح شدن، مرتد، خائن، عیسوی مسلمان شده، از دین برگشته، برگشته
-
wounds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زخم ها، زخم، جراحت، جریحه، خستگی، ضرر، مجروح کردن، زخم زدن، خلیدن