کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصد از سفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قصد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تامل , تصميم , محاولة
-
قصد سوء
دیکشنری فارسی به عربی
حقد
-
قصد داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
انو , متوسط , هدف
-
کشف سوء قصد به جان
دیکشنری فارسی به عربی
إحباطُ مُحاوَلَة اغْتيالِ
-
جستوجو در متن
-
حلوي
دیکشنری عربی به فارسی
شيريني , اب نبات فرنگي , اب نبات , نبات , شيرين کردن , نباتي کردن , صنعت شيريني سازي , قنادي , دندان مز , دسر , سفر تفريحي , سفر , خوش گذراني کردن , سور زدن , سفر تفريحي کردن , نان شيريني مرکب از شکر و زرده تخم مرغ و بادام , نان بادامي , ماکاروني , ا...
-
predeparture
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش از سفر
-
away
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دور، دور از، بیرون، بعد، بیرون از، بی درنگ، بیک طرف، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، پس از ان، از انروی، کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار
-
book
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کتاب، دفتر، سفر، فصل، فصل یاقسمتی از کتاب، رزرو کردن، توقیف کردن، در کتاب یادفتر ثبت کردن
-
logarithm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لگاریتم، پایه لگاریتم، کنده، کارنامه، صورت عملیات، گزارش سفرنامه کشتی، گزارش سفر هواپیما، قطعهای از درخت که اره نشده، کندن کنده درخت، در سفرنامه وارد کردن
-
logs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیاههها، لگاریتم، کنده، کارنامه، سرعت سنجکشتی، صورت عملیات، سفرنامهکشتی، گزارش سفرنامه کشتی، گزارش سفر هواپیما، قطعهای از درخت که اره نشده، ثبت کردن وقایع، کندن کنده درخت، در سفرنامه وارد کردن
-
mush
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشت، احساسات بیش از حد، خش خش، سفر پیاده در برف، حریره ارد ذرت، خمیر نرم، صدای مزاحم، پا رازیت، پیاده در برف سفرکردن، حریره ارد ذرت تهیه کردن
-
log
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وارد شوید، لگاریتم، کنده، کارنامه، سرعت سنجکشتی، صورت عملیات، سفرنامهکشتی، گزارش سفرنامه کشتی، گزارش سفر هواپیما، قطعهای از درخت که اره نشده، ثبت کردن وقایع، کندن کنده درخت، در سفرنامه وارد کردن
-
passages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاساژ ها، پاساژ، عبور، تصویب، گذر، گذرگاه، قطعه، عبارت، راهرو، نقل قول، معبر، اجازه عبور، سیر، حق عبور، انقضاء، کار کردن مزاج، عابر، ممر، روی داد، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب
-
passage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاساژ، عبور، تصویب، گذر، گذرگاه، قطعه، عبارت، راهرو، نقل قول، معبر، اجازه عبور، سیر، حق عبور، انقضاء، کار کردن مزاج، عابر، ممر، روی داد، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب