کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فولاد پیش پوشش دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
tunicated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تونیکس، نیام دار، پوشش دار، پیراهن پوش
-
سقف
دیکشنری عربی به فارسی
سقف , پوشش يا اندود داخلي سقف , حد پرواز , پوشش , طاق , بام () خانه , مسکن , طاق زدن , سقف دار کردن
-
ترس
دیکشنری عربی به فارسی
دندانه , دنده چرخ , دندانه دار کردن , حقه بازي , طاس گرفتن (درتخته نرد) , دنده , چرخ دنده , مجموع چرخهاي دنده دار , اسباب , لوازم , ادوات , افزار , الا ت , جامه , پوشش , دنده دار(يادندانه دار) کردن , اماده کارکردن , پوشانيدن
-
roofs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سقف ها، سقف، بام، طاق، پوشش، بام خانه، مسکن، منزل دادن، طاق زدن، سقف دار کردن
-
tunics
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تونیک، لباس کوتاه، پوشش، نیام، کت کوتاه سربازان انگلیس، بلوزیا کت کوتاه کمربند دار
-
anticipant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش بینی، پیش بینی کننده، امیدوار، ابستن، بار دار
-
lined
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوشش داده شده، خط کشیدن، خط انداختن در، خط دار کردن، اراستن، تراز کردن، استر کردن، پوشاندن
-
gear
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دنده، چرخ دنده، لوازم، ادوات، اسباب، الات، پوشش، افزار، مجموع چرخهای دندهدار، جامه، چرخ دندهدار، دنده دار کردن، اماده کار کردن، پوشانیدن، مجهز کردن
-
time draft
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش نویس زمان، برات مدت دار
-
vanguards
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشگامان، پیشتاز، طلایه، جلو دار، پیش لشگر، پیشقرال
-
gears
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دنده ها، دنده، چرخ دنده، لوازم، ادوات، اسباب، الات، پوشش، افزار، مجموع چرخهای دندهدار، جامه، چرخ دندهدار، دنده دار کردن، اماده کار کردن، پوشانیدن، مجهز کردن
-
scouts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دزدان دریایی، طلایه دار، دیده بان، پیش اهنگ، مامور اکتشاف، دیده بانی کردن، پیشاهنگی کردن، عملیات اکتشافی کردن پوییدن
-
Scout
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیده بانی، طلایه دار، دیده بان، پیش اهنگ، مامور اکتشاف، دیده بانی کردن، پیشاهنگی کردن، عملیات اکتشافی کردن پوییدن
-
سترة
دیکشنری عربی به فارسی
جارچي , اعلا م کننده , علا مت گذار (در جاده) , هر چيز قرمز ومشتعلي , نوعي کت پشمي ياابريشمي ورزشي , ژاکت مخصوص ورزش , ژاکت , نيمتنه , پوشه , جلد , کتاب , جلد کردن , پوشاندن , درپوشه گذاردن , نيام , پيراهن بي استين يا با استين که مرد وزن ميپوشيده اند ...
-
lead
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رهبری، سرب، هدایت، تقدم، سبقت، مدرک، شاقول گلوله، سر پوش، پیش افت، راه آب، راهنمایی، رهبری کردن، سوق دادن، هدایت کردن، سرب پوش کردن، با سرب اندودن، بردن، بران داشتن، راهنمایی کردن، سرب دار، رنگ سربی