کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فعل معین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فعل
فرهنگ فارسی معین
(فِ عْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) انجام دادن ، رفتار کردن . 2 - (اِمص .) عمل ، رفتار. 3 - (اِ.) کلمه ای که دلالت بر انجام کار یا وقوع حالتی در یکی از زمان ها می کند.
-
واژههای مشابه
-
زاغ فعل
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) مجازاً بدکردار.
-
واژههای همآوا
-
فال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . فأل ] (اِ.) 1 - پیش بینی ، پیش گویی . 2 - هرچیزی که با آن فال بگیرند. 3 - بخت ، طالع . ؛ هم ~ُ هم تماشا کنایه از: هم کار و هم سرگرمی .
-
فال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قسمت های مساوی از یک چیز، مانند برش های یک اندازه از خربزه ، گردو و ... 2 - بخش کوچک از یک چیز.
-
جستوجو در متن
-
افاعیل
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] جِ افعال ؛ جج فعل ؛ فعل ها، کنش ها، کردارها.
-
بواد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (فعل دعایی از بودن ) بُوَد، باشد.
-
شناسه
فرهنگ فارسی معین
(ش س ) (اِ.) جزیی از فعل است که در هر صیغه تغییر می کند و مفهوم شخص و عدد را به فعل می افزاید.
-
کاتالیزور
فرهنگ فارسی معین
(زُ) [ فر . ] ماده ای که باعث تغییر سرعت یک فعل و انفعال شیمیایی می شود بدون آن که مستقیماً در آن فعل و انفعال وارد شود، کاتالیزگر، آسان گر.
-
تعال
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] فعل است به معنای بیا.
-
نعوذ
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (فعل .) پناه می بریم .
-
مرسی
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (فعل .) متشکرم ، ممنونم .
-
هله
فرهنگ فارسی معین
(هِ لِ) فعل امر از هلیدن : بگذار، دست بردار.