کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورت بار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
load
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بار، محموله، بار الکتریکی، کوله بار، مسئوليت، عملکرد ماشین یا دستگاه، بار کردن، بار زدن، پر کردن، گرانبار کردن، بار گیری شدن، تفنگ یا سلاحی را پر کردن
-
loads
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارها، بار، محموله، بار الکتریکی، کوله بار، مسئوليت، عملکرد ماشین یا دستگاه، بار کردن، بار زدن، پر کردن، گرانبار کردن، بار گیری شدن، تفنگ یا سلاحی را پر کردن
-
burdens
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارها، بار، مسئوليت، بار مسئوليت، وزن، گنجایش، طفل در رحم، بار کردن، تحمیل کردن، سنگین بار کردن
-
overload
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیش از حد، اضافه بار، بار اضافی، سربار، زیادی بار کردن، زیاد بار کردن، سربار کردن، زیاد پر کردن ، گرانبار کردن
-
burden
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارگیری، بار، مسئوليت، بار مسئوليت، وزن، گنجایش، طفل در رحم، بار کردن، تحمیل کردن، سنگین بار کردن
-
freight
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حمل و نقل، بار، باربری، کرایه، کرایه کشتی، بار کشتی، بار کردن، گرانبار کردن، حمل کردن
-
barroom
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارو، سالن مشروب فروشی، بار مشروب فروشی، بار یا پیاله فروشی، بار، نوشابه فروشی
-
حمل زائد
دیکشنری عربی به فارسی
زيادي بار کردن , بار اضافي
-
موذ
دیکشنری عربی به فارسی
محنت بار , مصيبت بار , غم انگيز
-
cargo
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محموله، بار، بار کشتی، محموله دریایی
-
fardel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدل، بقچه، بسته، بار، کوله بار
-
cargos
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محموله، بار، بار کشتی، محموله دریایی
-
baggage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بار سفر، چمدان، بار و بنهء مسافر، بارسفر
-
overburdened
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارگذاری بیش از حد، گران بار شدن، بیش از حد بار کردن
-
ladings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کالاهای، محموله، بارگیری، عمل بار کردن، بار کشتی