کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپر بر آب افکندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
shadow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سایه، ظل، سایه افکندن بر، سایه افکندن، پنهان کردن، سایه انداختن، رد پای کسی را گرفتن
-
shadowing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سایه، سایه افکندن بر، سایه افکندن، پنهان کردن، سایه انداختن، رد پای کسی را گرفتن
-
سایه افکندن بر
دیکشنری فارسی به عربی
ظل , غط عليه
-
غط عليه
دیکشنری عربی به فارسی
تاريک کردن , مسلط شدن بر , تحت الشعاع قرار دادن , سايه افکندن بر
-
adumbrating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحسین برانگیز، مبهم کردن، سایه افکندن بر، طرح چیزی را نشان دادن
-
adumbrates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
adumbrates، مبهم کردن، سایه افکندن بر، طرح چیزی را نشان دادن
-
adumbrate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
adubrate، مبهم کردن، سایه افکندن بر، طرح چیزی را نشان دادن
-
adumbrated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
adumbrated، مبهم کردن، سایه افکندن بر، طرح چیزی را نشان دادن
-
upended
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا بردن، افکندن، بر روی پایه نشاندن، راست نشاندن
-
upends
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا بردن، افکندن، بر روی پایه نشاندن، راست نشاندن
-
overshadowing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، تحت الشعاع قرار دادن، سایه انداختن، تاریک کردن، سایه افکندن بر
-
overshadow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حواسش هست، تحت الشعاع قرار دادن، سایه انداختن، تاریک کردن، سایه افکندن بر
-
overshadows
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پشت سر گذاشتن، تحت الشعاع قرار دادن، سایه انداختن، تاریک کردن، سایه افکندن بر
-
ظل
دیکشنری عربی به فارسی
سايه , حباب چراغ يا فانوس , اباژور , سايه بان , جاي سايه دار , اختلا ف جزءي , سايه رنگ , سايه دار کردن , سايه افکندن , تيره کردن , کم کردن , زير وبم کردن , ظل , سايه افکندن بر , رد پاي کسي را گرفتن , پنهان کردن
-
نقش بر آب کردن دسیسه
دیکشنری فارسی به عربی
إحباطُ المؤامَرَة