کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سودا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سودا زده
دیکشنری فارسی به عربی
سوداوي
-
سودا زدگی
دیکشنری فارسی به عربی
کآبة
-
جستوجو در متن
-
deal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معامله، مقدار، حد، قدر، سودا، اندازه، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، توزیع کردن، سر وکار داشتن، سر و کار داشتن با
-
deals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معاملات، مقدار، حد، قدر، سودا، اندازه، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، توزیع کردن، سر وکار داشتن، سر و کار داشتن با
-
trade
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجارت، بازرگانی، داد و ستد، پیشه، مبادله کالا، سوداگری، کسب، شغل، حرفه، کاسبی، امد و رفت، ازار، سودا، سرگرمی، معامله کردن، مبادله کردن، تجارت کردن با، داد و ستد کردن
-
bargain
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چانه زدن، معامله، داد و ستد، خرید ارزان، قرارداد معامله، سودا، قرارداد معامله بستن، خریدن، خریداری کردن
-
bargains
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معامله، داد و ستد، خرید ارزان، قرارداد معامله، سودا، قرارداد معامله بستن، چانه زدن، خریدن، خریداری کردن
-
کآبة
دیکشنری عربی به فارسی
تو رفتگي , گود شدگي , فرودافت , کسادي , تنزل , افسردگي , پريشاني , تاريکي , تيرگي , تاريکي افسرده کننده , ملا لت , دل تنگي , افسرده شدن , دلتنگ بودن , عبوس بودن , تاريک کردن , تيره کردن , ابري بودن(اسمان) , سودا , ماليخوليا , دلتنگي , گرفتگي , سودا ز...
-
فرس
دیکشنری عربی به فارسی
ماديان , بختک , کابوس , عجوزه , جادوگر , ماليخوليا , سودا , تاريکي , دريا , اسب کوچک سواري , اسب پير و وامانده , يابو , فاحشه , عيبجويي کردن , نق زدن , ازار دادن , مرتبا گوشزد کردن , عيبجو , نق نقو
-
صفقة
دیکشنری عربی به فارسی
سودا , معامله , داد و ستد , چانه زدن , قرارداد معامله , خريد ارزان (باا) , قرارداد معامله بستن , خريدن , خريد , ابتياع , تطميع کردن , مقدار , اندازه , قدر , حد , معامله کردن , سر و کار داشتن با , توزيع کردن , ضربت سنگين , صداي بستن دروامثال ان باصداي...