کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوت کردن، سوت شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
sibilate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیبیلات، هیس کردن، سوت زدن، مانند حرف ' س ' تلفظ کردن
-
sibilating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
sibilating، هیس کردن، سوت زدن، مانند حرف ' س ' تلفظ کردن
-
sibilates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیبیلات، هیس کردن، سوت زدن، مانند حرف ' س ' تلفظ کردن
-
sibilated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
sibilated، هیس کردن، سوت زدن، مانند حرف ' س ' تلفظ کردن
-
saute
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوت، سرخ کردن، در روغن سرخ کرده
-
whiz
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوت زدن، صدای تیز و تند، صدای غژ، غژغژ کردن، مثل فرفره چرخیدن
-
اضعف
دیکشنری عربی به فارسی
کم شدن , نقصان يافتن , تقليل يافتن , لا غر کردن , نزار کردن , بي قوت کردن , تحليل رفتن , خراب کردن , زيان رساندن , معيوب کردن , بيحال شدن , افسرده شدن , پژمرده شدن , بيمار عشق شدن , باچشمان پر اشتياق نگاه کردن , باچشمان خمار نگريستن , سست کردن , ضعيف...
-
slackening
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رها کردن، کند کردن، شل کردن یا شدن، سست کردن، اهسته کردن، کم شدن، خرد شدن
-
solidify
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت شدن، سفت کردن، محکم کردن، جامد کردن، متبلور شدن، سفت کردن یا شدن، یک پارچه شدن، متبلور کردن
-
slackens
دیکشنری انگلیسی به فارسی
slackens، کند کردن، شل کردن یا شدن، سست کردن، اهسته کردن، کم شدن، خرد شدن
-
slackened
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افتاده، کند کردن، شل کردن یا شدن، سست کردن، اهسته کردن، کم شدن، خرد شدن
-
shrinking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوچک شدن، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن
-
grow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رشد، بزرگ شدن، رشد کردن، شدن، روییدن، کاشتن، بالیدن، رستن، سبز شدن، زیاد شدن، ترقی کردن، گشتن، رویانیدن، برزگ شدن، سبز کردن، عمل امدن
-
shrank
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاهش یافت، کوچک شدن، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن
-
shrink
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوچک شدن، پزشک دیوانگان، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن