کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگ به سنگ زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
pumice
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پميس، سنگ پا، سنگ پا زدن
-
petrificate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگ زدن
-
marbled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگ مرمر، رنگ ابری زدن، مرمرنماکردن
-
pitching
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگ فرش، اردو زدن، پرتاب کردن، استوار کردن، نصب کردن، توپ را زدن، بر پا کردن
-
marbleized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگ مرمر، رنگ مرمری زدن، رنگ ابری کردن
-
thunderbolt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رعد و برق، صاعقه، سنگ اذرخشی، اذرخش، صاعقه زدن
-
fell
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سقوط، انداختن، قطع کردن، بریدن و انداختن، بزمین زدن، بیدادگر، سنگ دل
-
جواهري
دیکشنری عربی به فارسی
سنگ شناس , گوهر شناس , منقوش روي سنگ , وابسته به سنگ هاي قيمتي
-
flag
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرچم، بیرق، سنگ فرش، علم، زنبق، برگ شمشیری، جاده سنگ فرش، دم انبوه و پشمالوی سگ، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست شدن، خرد شدن، سنگ فرش کردن
-
lapidarian
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lapidarian، سنگ شناس، گوهر شناس، منقوش روی سنگ، وابسته به سنگ های قیمتی
-
flags
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرچم ها، پرچم، بیرق، سنگ فرش، علم، زنبق، برگ شمشیری، جاده سنگ فرش، دم انبوه و پشمالوی سگ، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست شدن، خرد شدن، سنگ فرش کردن
-
marbles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرمرها، سنگ مرمر، تیله، مهره، گلوله شیشهای، تیله بازی، رنگ ابری زدن، مرمرنماکردن
-
marble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگ مرمر، تیله، مهره، گلوله شیشهای، تیله بازی، رنگ ابری زدن، مرمرنماکردن، مرمری، مرمرنما
-
رخام
دیکشنری عربی به فارسی
سنگ مرمر , تيله , گلوله شيشه اي , تيله بازي , مرمري , رنگ ابري زدن , مرمرنماکردن
-
flagged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرچم گذاری شده، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست شدن، خرد شدن، سنگ فرش کردن