کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرشت
دیکشنری فارسی به عربی
صنع , طبيعة , مزاج
-
جستوجو در متن
-
creature
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موجود، مخلوق، جانور، افریده، سرشت
-
formative
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکل دهنده، مشتق، سرشت گر
-
disposition
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وضع، مشرب، خواست، حالت، تمایل، سرشت، طبیعت، مزاج، خو، خیم، ساز
-
temperaments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلامت، خو، خوی، مزاج، سرشت، فطرت، خونگرمی، خیم، حالت، طبیعت
-
صنع
دیکشنری عربی به فارسی
ساختن , بوجود اوردن , درست کردن , تصنيف کردن , خلق کردن , باعث شدن , وادار يامجبور کردن , تاسيس کردن , گاييدن , ساختمان , ساخت , سرشت , نظير , شبيه
-
temperament
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلق و خوی، خو، خوی، مزاج، سرشت، فطرت، خونگرمی، خیم، حالت، طبیعت
-
dispositions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اختیارات، وضع، مشرب، خواست، حالت، تمایل، سرشت، طبیعت، مزاج، خو، خیم، ساز
-
tempers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمپورها، خوی، طبع، مزاج، خو، قلق، خیم، سرشت، طبیعت، حالت، خشم، ابدیده کردن، ملایم کردن، مخلوط کردن، میزان کردن، اب دادن، درست ساختن، درست خمیر کردن
-
طبيعة
دیکشنری عربی به فارسی
رنگ زدن , رنگ چهره , رنگ , بشره , چرده , طبيعت , ذات , گوهر , ماهيت , خوي , افرينش , گونه , نوع , خاصيت , سرشت , خميره
-
character
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شخصیت، سرشت، خاصیت، سیرت، دخشه، طبیعت، نهاد، رقم، خط، خوی، طبع، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، خیم، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی، نوشتن، مجسم کردن
-
مزاج
دیکشنری عربی به فارسی
حالت , حوصله , حال , سردماغ , خلق , مشرب , وجه , اب دادن (فلز) , درست ساختن , درست خمير کردن , ملا يم کردن , معتدل کردن , ميزان کردن , مخلوط کردن , مزاج , خو , قلق , خشم , غضب , طبيعت , فطرت , سرشت
-
natures
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طبیعت، ماهیت، سرشت، ذات، فطرت، نوع، طبع، خاصیت، گونه، نهاد، روح، خوی، گوهر، منش، سیرت، غریزه، خو، افرینش، مشرب، خمیره، خیم