کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرق وبرق دادن شمشیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زرق فروش
دیکشنری فارسی به عربی
منافق
-
پر زرق و برق
دیکشنری فارسی به عربی
بشکل مرح
-
زرق و برق دار
دیکشنری فارسی به عربی
رائع
-
زرق و برق
دیکشنری فارسی به عربی
بهجة
-
پر زرق و برق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جمل
-
جستوجو در متن
-
لوح به
دیکشنری عربی به فارسی
زرق وبرق دادن (شمشير) , باهتزاز دراوردن (شمشير وتازيانه) , تکان دادن سلا ح (ازروي تهديد)
-
لمعان
دیکشنری عربی به فارسی
برق , تلا لو , تابش , ظهور اني , زودگذر , تابيدن , درخشيدن , درخشانيدن , تابانيدن , نرمي , صافي , براقي , جلا , جلوه ظاهر , برق انداختن , صيقل دادن , شرح , تفصيل , توضيح , تفسير , تاويل , سفرنگ , حاشيه , فهرست معاني , تاويل کردن , حاشيه نوشتن بر , زر...
-
fence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حصار، دیوار، پرچین، شمشیر بازی، خاکریز، طارمی، چپر، خریدار مال دزدی، محجر، نرده کشیدن، پناه دادن، حفظ کردن، شمشیر بازی کردن، نرده دار کردن
-
steels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فولاد، پولاد، شمشیر، پولادی کردن، اب فولاد دادن، مانند فولاد محکم کردن
-
steel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فولاد، پولاد، شمشیر، پولادی کردن، اب فولاد دادن، مانند فولاد محکم کردن، محکم، استوار
-
fenced
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حصار، نرده کشیدن، پناه دادن، حفظ کردن، شمشیر بازی کردن، نرده دار کردن
-
fences
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نرده ها، حصار، دیوار، پرچین، شمشیر بازی، خاکریز، طارمی، چپر، خریدار مال دزدی، محجر، نرده کشیدن، پناه دادن، حفظ کردن، شمشیر بازی کردن، نرده دار کردن
-
bill
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لایحه، قبض، اسکناس، صورت حساب، لایحه قانونی، برات، منقار، نوک، سند، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن
-
bills
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صورتحساب، لایحه، قبض، اسکناس، صورت حساب، لایحه قانونی، برات، منقار، نوک، سند، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن