کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذُق و ذُق کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
whimpering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوزش، ناله و شکایت کردن، زار زار گریه کردن، زوزه کشیدن، با صدا حرکت کردن، ناله کردن، نالیدن، شیون و جیغ و داد کردن
-
whimpered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوزش، ناله و شکایت کردن، زار زار گریه کردن، زوزه کشیدن، با صدا حرکت کردن، ناله کردن، نالیدن، شیون و جیغ و داد کردن
-
modulating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدولاسیون، زیر و بم کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، تلقیق کردن، سوار کردن، بمایه دراوردن، برابری کردن، تحریر دادن، تنظیم کردن، نرم کردن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن
-
modulate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدولاسیون، زیر و بم کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، تلقیق کردن، سوار کردن، بمایه دراوردن، برابری کردن، تحریر دادن، تنظیم کردن، نرم کردن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن
-
bandying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تست کردن، رد و بدل کردن، بحی کردن، اینسو و انسو پرت کردن
-
beefing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوشت گاو، شکوه و شکایت کردن، تقویت کردن، پرواری کردن و ذبح کردن
-
subtilized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعیف، رقیق کردن، دقت کردن، متعال ساختن، تلطیف کردن، دقیق و حساس و لطیف کردن
-
subtilize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعیف شدن، رقیق کردن، دقت کردن، متعال ساختن، تلطیف کردن، دقیق و حساس و لطیف کردن
-
bandies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bandies، رد و بدل کردن، بحی کردن، اینسو و انسو پرت کردن
-
acerbates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تردمیل، تند و تیز کردن، ترش کردن، تلخ و گس کردن
-
acerbating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکان دادن، تند و تیز کردن، ترش کردن، تلخ و گس کردن
-
bandied
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گمشده، رد و بدل کردن، بحی کردن، اینسو و انسو پرت کردن
-
wrangled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درهم و برهم، داد و بیداد کردن، مشاجره کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام
-
bind
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بستن، بند، بستگی، صحافی کردن و دوختن، گرفتار و اسیر کردن، چسباندن، مقید کردن، جلد کردن، مقید ومحصور کردن، بهم پیوستن، متعهد وملزم ساختن، الزام اور و غیر قابل فسخ کردن
-
binds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متصل می شود، بند، بستگی، صحافی کردن و دوختن، گرفتار و اسیر کردن، چسباندن، مقید کردن، بستن، جلد کردن، مقید ومحصور کردن، بهم پیوستن، متعهد وملزم ساختن، الزام اور و غیر قابل فسخ کردن