کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَس به دَس دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مر
دیکشنری عربی به فارسی
اموزاندن , اموختن به , راهنمايي کردن , تعليم دادن(به) , ياد دادن (به) , ترتيب دادن , مقدر کردن , وضع کردن , امر کردن , فرمان دادن
-
remunerating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازپرداخت، تاوان دادن، یاداش دادن به، ترقی کردن، پاداش دادن، سزا دادن
-
remunerate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازپرداخت، تاوان دادن، یاداش دادن به، ترقی کردن، پاداش دادن، سزا دادن
-
اعط
دیکشنری عربی به فارسی
واگذار کردن , دادن (به) , بخشيدن , دهش , دادن , پرداخت کردن , اتفاق افتادن , فدا کردن , اراءه دادن , بمعرض نمايش گذاشتن , رساندن , تخصيص دادن , نسبت دادن به , بيان کردن , شرح دادن , افکندن , گريه کردن
-
remunerated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرداخت می شود، تاوان دادن، یاداش دادن به، ترقی کردن، پاداش دادن، سزا دادن
-
remunerates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جبران می شود، تاوان دادن، یاداش دادن به، ترقی کردن، پاداش دادن، سزا دادن
-
emphasise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اهمیت دادن، باقوت تلفظ کردن، تایید کردن، نیرو دادن به، تکیه دادن
-
emphasize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اهمیت دادن، باقوت تلفظ کردن، تایید کردن، نیرو دادن به، تکیه دادن
-
instruct
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور دادن، یاد دادن، اموختن به، راهنمایی کردن، تعلیم دادن، اموزاندن
-
اَلإجابَة عَلَي السُّؤَالِ
دیکشنری عربی به فارسی
چاسخ دادن به سؤال , جواب دادن به سؤال
-
فوض
دیکشنری عربی به فارسی
اعتبارنامه دادن , استوارنامه دادن(به) , معتبر ساختن , اختيار دادن , اطمينان کردن(به) , مورد اطمينان بودن يا شدن , برسميت شناختن(موسسات فرهنگي) , معتبر شناختن
-
emphasizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاکید می کند، اهمیت دادن، باقوت تلفظ کردن، تایید کردن، نیرو دادن به، تکیه دادن
-
exhibited
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به نمایش گذاشته، نمایش دادن، ارائه دادن، ابراز کردن، در معرض نمایش قرار دادن
-
warned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار داد، هشدار دادن، متنبه کردن، اخطار کردن به، تذکر دادن، اگاه کردن، خبر دادن
-
suited
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، مناسب بودن، وفق دادن، جور کردن، خواست دادن، خواستگاری کردن، لباس دادن به