کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطور کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطور کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ترخيص
-
واژههای مشابه
-
خطور فکر
دیکشنری فارسی به عربی
منظور
-
جستوجو در متن
-
suggest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد می دهد، پیشنهاد کردن، اشاره کردن بر، بفکر خطور دادن، اظهار کردن، تلقین کردن
-
suggests
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حاکی از، پیشنهاد کردن، اشاره کردن بر، بفکر خطور دادن، اظهار کردن، تلقین کردن
-
suggested
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهادی، پیشنهاد کردن، اشاره کردن بر، بفکر خطور دادن، اظهار کردن، تلقین کردن
-
suggesting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد میکنم، پیشنهاد کردن، اشاره کردن بر، بفکر خطور دادن، اظهار کردن، تلقین کردن
-
haunted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالی از سکنه، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
-
haunting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراموش نشدنی، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
-
strikes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتصاب، ضربه، ضربت، برخورد، اصابت، ضرب، ضربه زدن، زدن، خوردن، اعتصاب کردن، خطور کردن، ضرب زدن، ضربت زدن، خوردن به، بخاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن
-
strike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضربه، اعتصاب، ضربت، برخورد، اصابت، ضرب، ضربه زدن، زدن، خوردن، اعتصاب کردن، خطور کردن، ضرب زدن، ضربت زدن، خوردن به، بخاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن
-
occurred
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رخ داده است، رخ دادن، اتفاق افتادن، واقع شدن، خطور کردن
-
occurring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتفاق می افتد، رخ دادن، اتفاق افتادن، واقع شدن، خطور کردن
-
haunt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیروز باشید، امد و شد زیاد، محل اجتماع تبه کاران، مراجعه مکرر، امیزش، پاتوغ، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در