کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جون در یک قالب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قالب
دیکشنری عربی به فارسی
قالب (ريخته گيري) , شمش (طلا و نقره و فلزات) , بصورت شمش در اوردن , قارچ انگلي گياهان , کپک قارچي , کپرک , کپرک زدن , قالب , کالبد , با قالب بشکل دراوردن
-
یک نواخت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قالب جاهز
-
swages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعویض ها، قالب یا پرس اهنگری، قالب ریزی کردن، بشکل قالب در اوردن
-
plasticized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پلاستیکی، از قالب در اوردن، بصورت پلاستیک در اوردن، نرم کردن، قالب پذیر کردن
-
plasticize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پلاستیك كردن، از قالب در اوردن، بصورت پلاستیک در اوردن، نرم کردن، قالب پذیر کردن
-
plasticizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پلاستیك كردن، از قالب در اوردن، بصورت پلاستیک در اوردن، نرم کردن، قالب پذیر کردن
-
cast
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قالب، گچ گیری، مهره ریزی، طاساندازی، انداختن، ریختن، در قالب قرار دادن، معین کردن، پخش کردن، افکندن، بشکل در اوردن، مطرود
-
بصورت شمش در اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
قالب
-
اول
دیکشنری عربی به فارسی
تشکيل دهنده , قالب گير , پيشين , سابق , جلوي , قبل , در جلو
-
کلوچه یا نان پخته شده در قالب های دو پارچه اهنی
دیکشنری فارسی به عربی
هراء
-
trees
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درختان، درخت، شجر، چوبه دار، قالب کفش، شجره النسب، درخت کاشتن، بدرخت پناه بردن، بشکل درخت شدن، در تنگنا قرار دادن
-
forming
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تشکیل، شکل گرفتن، ساختن، فرم دادن، متشکل کردن، تشکیل دادن، قالب کردن، پروردن، سرشتن، بشکل در اوردن
-
نموذج
دیکشنری عربی به فارسی
مدل , نمونه , سرمشق , قالب , طرح , نقشه , طرح ريختن , ساختن , شکل دادن , مطابق مدل معيني در اوردن , نمونه قرار دادن , الگو
-
tree
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درخت، شجر، چوبه دار، قالب کفش، شجره النسب، درخت کاشتن، بدرخت پناه بردن، بشکل درخت شدن، در تنگنا قرار دادن
-
model
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدل، نمونه، طرح، سرمشق، قالب، پیکر، نقشه، شکل دادن، ساختن، نمونه قرار دادن، طراحی کردن، مطابق مدل معینی در اوردن