کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جون به سر،()شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
head-on
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستقیم، از جلو، با سر، رو در رو، شاخ بشاخ، از سر، از طرف سر، نوک به نوک، روبرو، مستقیم
-
رييس
دیکشنری عربی به فارسی
رءيس کارفرما , ارباب , برجسته , برجسته کاري , رياست کردن بر , اربابي کردن (بر) , نقش برجسته تهيه کردن , برجستگي , فرنشين , رءيس , رياست کردن , اداره کردن , سر , پيشرو , قاءد , سالا ر , فرمانده , عمده , مهم , کله , راس , عدد , نوک , ابتداء , انتها , د...
-
appear
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به نظر می رسد، ظاهر شدن، پدیدار شدن، طلوع کردن، خاستن، سر زدن، طالع شدن
-
head
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر، رئيس، راس، رهبر، کله، نوک، موی سر، دماغه، سرصفحه، عنوان، متصدی، سار، انتها، سالار، ابتداء، سرگذاشتن به، دارای سر کردن، ریاست داشتن بر، رهبری کردن، در بالا واقع شدن، بزرگ، فوقانی، بزرگتر، اصلی، عمده
-
heads
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر، رئيس، راس، رهبر، کله، نوک، موی سر، دماغه، سرصفحه، عنوان، متصدی، سار، انتها، سالار، ابتداء، سرگذاشتن به، دارای سر کردن، ریاست داشتن بر، رهبری کردن، در بالا واقع شدن
-
originated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشات گرفته، سرچشمه گرفتن، اغاز شدن یا کردن، موجب شدن، سر زدن، سرچشمه گرفتن - ناشی شدن
-
appeared
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ظاهر شد، ظاهر شدن، پدیدار شدن، طلوع کردن، خاستن، سر زدن، طالع شدن
-
wither
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خشک شدن، پژمرده شدن، پژمردن، خشک کردن، سربه سر کردن، پژولیدن، پژمردهکردن یا شدن، پلاسیدهشدن
-
originating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منشاء، سرچشمه گرفتن، اغاز شدن یا کردن، موجب شدن، سر زدن، سرچشمه گرفتن - ناشی شدن
-
rilling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر خوردن، جاری شدن
-
parting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدا شدن، فراق، سرحد موی سر
-
اِرتباک
دیکشنری عربی به فارسی
آشفتگي , پريشاني , گرفتاري , دردسر , به زحمت افتادن , به درد سر افتادن , دستپاچه شدن , هرج و مرج , دغدغه خاطر , سردرگمي
-
truncation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوتاه شدن، کوتاه سازی، برش، ناقص سازی، قطع سر، بی سر سازی، ابتر سازی، تسطیح زوایا
-
stray
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منحرف شدن، ولگرد، ولگردی، راه گذر، جانور بی صاحب، سرگردان بودن، اواره کردن، سرگردان شدن، گمراه شدن، سر گردان
-
originates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آغاز می شود، سرچشمه گرفتن، اغاز شدن یا کردن، موجب شدن، سر زدن، سرچشمه گرفتن - ناشی شدن