کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جارو و پارو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جارو جنجال
دیکشنری فارسی به عربی
مضرب
-
جستوجو در متن
-
paddles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دست و پا زدن، پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، پارو زدن، با دست نوازش کردن، ور رفتن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن
-
مجذاف
دیکشنری عربی به فارسی
پارو , پارو زدن , بيلچه , پاروي پهن قايقراني , با باله شنا حرکت کردن , دست و پا زدن , با دست نوازش کردن , ور رفتن , با چوب پهن کتک زدن
-
paddle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دست و پا زدن، پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، پارو زدن، با دست نوازش کردن، ور رفتن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن
-
rowed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ردیف، ردیف کردن، پارو زدن، راندن، قرار دادن، بخط کردن
-
rowing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قایقرانی، ردیف کردن، پارو زدن، راندن، قرار دادن، بخط کردن
-
paddling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بچه گانه، دست و پا زدن، پارو زدن، با دست نوازش کردن، ور رفتن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن
-
paddled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کف زد، دست و پا زدن، پارو زدن، با دست نوازش کردن، ور رفتن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن
-
rows
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ردیف، سطر، صف، خط، رج، قطار، راسته، رده، ریسه، قیل و قال، ردیف چند خانه، ردیف کردن، پارو زدن، راندن، قرار دادن، بخط کردن
-
row
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ردیف، سطر، صف، خط، رج، قطار، راسته، رده، ریسه، قیل و قال، ردیف چند خانه، ردیف کردن، پارو زدن، راندن، قرار دادن، بخط کردن
-
tholes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تورات، قبه، گنبد، اهرم لوله توپ، چوب یا میله اهرم پارو، کشیدن، تحمل کردن، گذاردن
-
thole
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بله، قبه، گنبد، اهرم لوله توپ، چوب یا میله اهرم پارو، کشیدن، تحمل کردن، گذاردن
-
sweep
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جارو کردن، جارو، رفت و برگشت، وسعت میدان دید، زدودن، جاروب کردن، رفتن، روبیدن، روفتن، بسرعت گذشتن از، از این سو بان سو حرکت دادن
-
sweeps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جارو می کشد، جارو، رفت و برگشت، وسعت میدان دید، زدودن، جاروب کردن، رفتن، روبیدن، روفتن، بسرعت گذشتن از، از این سو بان سو حرکت دادن