کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِدارُک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تدارک
دیکشنری فارسی به عربی
تحضير
-
تدارک دیدن
دیکشنری فارسی به عربی
تجهيز , زود
-
جستوجو در متن
-
زود
دیکشنری عربی به فارسی
تهيه کردن , مقرر داشتن , تدارک ديدن
-
تجهيز
دیکشنری عربی به فارسی
منبع , موجودي , تامين کردن , تدارک ديدن
-
supplied
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عرضه شده است، رساندن، تامین کردن، تهیه کردن، تدارک دیدن، دادن به، تولید کردن
-
تحضير
دیکشنری عربی به فارسی
پستايش , امادش , تهيه , تدارک , تهيه مقدمات , اقدام مقدماتي , اماده سازي , امادگي
-
purveyance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارگیری، اذوقه، تهیه، تدارک، تهیه خواربار، اذوقه رسانی
-
provisioner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تامین کننده، توشه رسان، تدارک کننده، تهیه کننده
-
provides
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراهم می کند، تهیه کردن، مجهز کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، وسیله فراهم کردن، اماده کردن، مقرر داشتن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
-
preparing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آماده كردن، ساختن، فراهم نمودن، اماده کردن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، مستعد کردن، پستاکردن، مجهز کردن، تعبیه کردن، تمهید کردن
-
prepare
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آماده کردن، ساختن، فراهم نمودن، اماده کردن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، مستعد کردن، پستاکردن، مجهز کردن، تعبیه کردن، تمهید کردن
-
provide
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراهم کند، تهیه کردن، مجهز کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، وسیله فراهم کردن، اماده کردن، مقرر داشتن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
-
prepares
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تهیه می کند، ساختن، فراهم نمودن، اماده کردن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، مستعد کردن، پستاکردن، مجهز کردن، تعبیه کردن، تمهید کردن
-
supply
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عرضه، ذخیره، موجودی، لزوم، فرااورده، اذوقه، خواربار، رساندن، تامین کردن، تهیه کردن، تدارک دیدن، دادن به، تولید کردن