کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تف مال، تف مال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
له
دیکشنری عربی به فارسی
داشتن , دارا بودن , مالک بودن , ناگزير بودن , مجبور بودن , وادار کردن , باعث انجام کاري شدن , عقيده داشتن , دانستن , خوردن , صرف کردن , گذاشتن , کردن , رسيدن به , جلب کردن , بدست اوردن , دارنده , مالک , ضمير ملکي سوم شخص مفردمذکر , مال او (مرد) , مال...
-
لجن مال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
وحل
-
mine
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مال خودم، مین، کان، نقب، راه زیر زمینی، کندن، معدن حفر کردن، استخراج کردن یا شدن، مال من، مرا، خودم، خودمانی
-
spat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تف، تف کرد، مرافعه، حلزون خوراکی خیلی کوچک، بچهحلزون، کشمکش کردن
-
merchandise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کالا، مال التجاره، متاع، تجارت کردن
-
بضاعة
دیکشنری عربی به فارسی
کالا , مال التجاره , تجارت کردن
-
merchandises
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کالا، مال التجاره، متاع، تجارت کردن
-
slimed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعیف شده، لجن مال کردن، خزیدن
-
شن مال یا ریگمال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رمل
-
own
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خودت، داشتن، دارا بودن، مال خود داشتن، اقرار کردن، خودی، مال خودم، خود، شخصی، خاص، خویشتن، تنی
-
spit up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تف کردن
-
spitting image
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تف کردن تصویر
-
زي
دیکشنری عربی به فارسی
تحويل , تسليم , رد وبدل (مثل ضربات متبادله) , رهايي , نجات , لباس و خوراکي که به نوکرداده ميشود , لباس مستخدم , جيره , عليق اسب , جامه , مستخدم , تجهيز , ساز وبرگ , همسفر , گروه , بنه سفر , توشه , لوازم فني , سازو برگ اماده کردن , تجهيز کردن , مال او...
-
بصاق
دیکشنری عربی به فارسی
سيخ کباب , شمشير , دشنه , بسيخ کشيدن , سوراخ کردن , تف انداختن , اب دهان پرتاب کردن , تف , اب دهان , خدو , بزاق , بيرون پراندن
-
splutters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکسته، اهن و تلپ کردن، اخ تف کردن، ترشح کردن