کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهانه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بهانه اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
ذريعة , عذر
-
بدون بهانه
دیکشنری فارسی به عربی
لايغتفر
-
بهانه گیری
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِجاجٌ
-
جستوجو در متن
-
dissembled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخالف، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، وانمود کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن
-
dissemble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متاسفم، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، وانمود کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن
-
dissembling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخلوط کردن، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، وانمود کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن
-
dissembles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخالف است، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، وانمود کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن
-
عذر
دیکشنری عربی به فارسی
غيبت هنگام وقوع جرم , جاي ديگر , بهانه , عذر , بهانه اوردن , عذر خواستن , دستاويز , معذور داشتن , معاف کردن , معذرت خواستن , تبرءه کردن
-
excuse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بهانه، عذر، پوزش، دستاویز، عنوان، معذور داشتن، معاف کردن، معذرت خواستن، تبرئه کردن
-
ادعاء
دیکشنری عربی به فارسی
اظهار , ادعا , بهانه , تاييد , دعوي , مطالبه , ادعا کردن
-
excuses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عذر خواهی، بهانه، عذر، پوزش، دستاویز، عنوان، معذور داشتن، معاف کردن، معذرت خواستن، تبرئه کردن
-
قناع
دیکشنری عربی به فارسی
نقاب , روبند , ماسک , لفافه , بهانه , عياشي , شادماني , خوش گذراني , ماسک زدن , پنهان کردن , پوشاندن , پوشانه
-
salvo
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالو، بهانه، عذر، توپ سلام، اظهار احساسات شدید، عنوان، مورد، شلیک توپ برای ادای احترام، شلیک کردن
-
وتد
دیکشنری عربی به فارسی
کمرنگ , رنگ پريده , رنگ رفته , بي نور , رنگ پريده شدن , رنگ رفتن , در ميان نرده محصور کردن , احاطه کردن , ميله دار کردن , نرده , حصار دفاعي , دفاع , ناحيه محصور , قلمروحدود , ميخ , ميخ چوبي , چنگک , عذر , بهانه , ميخ زدن , ميخکوب کردن محکم کردن , زحم...