کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برپا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برپا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارض
-
برپا کننده
دیکشنری فارسی به عربی
موسس
-
خیمه برپا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عسکر
-
جستوجو در متن
-
afoot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرکت، پیاده، در جریان، برپا
-
encamped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اردوگاه، چادر زدن، اردو زدن، خیمه برپا کردن
-
encamp
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اردو زدن، چادر زدن، خیمه برپا کردن
-
stand up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلند شو، بر پا کردن، روی پا ایستادن، برپا ماندن
-
عسکر
دیکشنری عربی به فارسی
اردو زدن , چادر زدن , خيمه برپا کردن , منزل دادن
-
encamping
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کابینت، چادر زدن، اردو زدن، خیمه برپا کردن
-
observes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشاهده می شود، رعایت کردن، مشاهده کردن، نظاره کردن، گفتن، مراعات کردن، ملاحظه کردن، برپا داشتن، دیدن
-
observe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشاهده کنید، رعایت کردن، مشاهده کردن، نظاره کردن، گفتن، مراعات کردن، ملاحظه کردن، برپا داشتن، دیدن
-
setup
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برپایی، وضع، ترتیب، مقدمهچینی، برپا کردن، وضع بدن، منتصب
-
pavilioned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرفه دار، در کلاه خیمه زدن، در کلاه فرنگیجا دادن، خیمه برپا کردن
-
observed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشاهده شده، رعایت کردن، مشاهده کردن، نظاره کردن، گفتن، مراعات کردن، ملاحظه کردن، برپا داشتن، دیدن