کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجا آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بجا اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
اد , بقعة
-
بجا دانست
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ بِعَينِ الإعتبارِ
-
مراسمی را بجا اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
اد
-
درکلیسامراسم مذهبی بجا اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
کنيست
-
جستوجو در متن
-
perform
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انجام دادن، اجرا کردن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، ایفا کردن
-
performs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انجام می دهد، انجام دادن، اجرا کردن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، ایفا کردن
-
performed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انجام، انجام دادن، اجرا کردن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، ایفا کردن
-
paid
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرداخت شده، پرداختن، پرداخت کردن، تلافی کردن، پول دادن، دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، انجام دادن، ادا کردن، هزینه چیزی را قبول کردن
-
paying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرداخت، پرداختن، پرداخت کردن، تلافی کردن، پول دادن، دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، انجام دادن، ادا کردن، هزینه چیزی را قبول کردن
-
pay
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرداخت، تادیه، اجرت، حقوق ماهیانه، پرداختن، پرداخت کردن، تلافی کردن، پول دادن، دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، انجام دادن، ادا کردن، هزینه چیزی را قبول کردن
-
spot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقطه، لکه، محل، مکان، لحظه، خال، موقعیت، موضع، لک، زمان مختصر، کشف کردن، بجا آوردن، با خال تزئین کردن، در نظر گرفتن، لکه دار کردن یا شدن