کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امان کسی را بریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
hamstrung
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسترنگ، زانوی کسی را بریدن
-
دست یاپای کسی را بریدن
دیکشنری فارسی به عربی
شذب
-
dismember
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفع کردن، جداکردن، تجزیه کردن، اندامهای کسی را بریدن
-
dismembered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تفکیک شده، جداکردن، تجزیه کردن، اندامهای کسی را بریدن
-
dismembers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dismembers، جداکردن، تجزیه کردن، اندامهای کسی را بریدن
-
hamstring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسترینگ، عضلات عقب ران، زردپی، زردپی طرفین حفره پشت زانو، زانوی کسی را بریدن
-
hamstrings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسترینگ، عضلات عقب ران، زردپی، زردپی طرفین حفره پشت زانو، زانوی کسی را بریدن
-
intercept
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رهگیری، قطع کردن، جدا کردن، جلو گیری کردن، حائل شدن، بریدن، جلو کسی را گرفتن
-
intercepting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رهگیری، قطع کردن، جدا کردن، جلو گیری کردن، حائل شدن، بریدن، جلو کسی را گرفتن
-
intercepts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متوقف می شود، قطع کردن، جدا کردن، جلو گیری کردن، حائل شدن، بریدن، جلو کسی را گرفتن
-
lops
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوپز، تلاطم، هرس کردن، با تنبلی حرکت کردن، سرشاخه زدن، چیدن، زدن، شلنگ برداشتن، شاخه های خشک را زدن، دست یا پای کسی را بریدن
-
lop
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لپ، تلاطم، هرس کردن، با تنبلی حرکت کردن، سرشاخه زدن، چیدن، زدن، شلنگ برداشتن، شاخه های خشک را زدن، دست یا پای کسی را بریدن
-
mow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بریدن، توده یونجه یا کاه، چیدن، علف چیدن، چمن را زدن
-
snicks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
snicks، چفت، قسمت، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، گره زدن، کشیدن، بحرکت اوردن سهم
-
snick
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش، چفت، قسمت، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، گره زدن، کشیدن، بحرکت اوردن سهم