کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعطاء کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعطاء کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اسمح له , تشاور
-
جستوجو در متن
-
تشاور
دیکشنری عربی به فارسی
همرايزني کردن , اعطاء کردن , مشورت کردن , مراجعه کردن
-
conferred
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعهد شده، مشورت کردن، همرایزنی کردن، اعطاء کردن، تفویض کردن، عطاء کردن
-
conferring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخصیص دادن، مشورت کردن، همرایزنی کردن، اعطاء کردن، تفویض کردن، عطاء کردن
-
استثمر
دیکشنری عربی به فارسی
گذاردن , نهادن , منصوب کردن , اعطاء کردن سرمايه گذاردن
-
admit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقرار کردن، پذیرفتن، دادن، راه دادن، بار دادن، راضی شدن، رضایت دادن، تصدیق کردن، زیر بار رفتن، واگذار کردن، اعطاء کردن
-
admitting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پذیرش، پذیرفتن، دادن، اقرار کردن، راه دادن، بار دادن، راضی شدن، رضایت دادن، تصدیق کردن، زیر بار رفتن، واگذار کردن، اعطاء کردن
-
investing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرمایه گذاری، سرمایه گذاری کردن، گذاردن، نهادن، خریدن، خرید کردن، اعطاء کردن، سرمایه گذاردن
-
invests
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرمایه گذاری می کند، سرمایه گذاری کردن، گذاردن، نهادن، خریدن، خرید کردن، اعطاء کردن، سرمایه گذاردن
-
invest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرمایه گذاری، سرمایه گذاری کردن، گذاردن، نهادن، خریدن، خرید کردن، اعطاء کردن، سرمایه گذاردن
-
allow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجازه دادن، پذیرفتن، رخصت دادن، پسندیدن، تصویب کردن، روا دانستن، اعطاء کردن، ترخیص کردن
-
allows
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجازه می دهد، اجازه دادن، پذیرفتن، رخصت دادن، پسندیدن، تصویب کردن، روا دانستن، اعطاء کردن، ترخیص کردن
-
allowing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجازه می دهد، اجازه دادن، پذیرفتن، رخصت دادن، پسندیدن، تصویب کردن، روا دانستن، اعطاء کردن، ترخیص کردن
-
اسمح له
دیکشنری عربی به فارسی
رخصت دادن , اجازه دادن , ستودن , پسنديدن , تصويب کردن , روا دانستن , پذيرفتن , اعطاء کردن