کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آش دادن (پوست) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نخود همه اش
دیکشنری فارسی به عربی
فضولي
-
قطعه قطعه اش کرد
دیکشنری فارسی به عربی
مَزَّقَهُ (أو قَطَّعَهُ) إرْباً إرباً
-
تکه تکه اش کرد
دیکشنری فارسی به عربی
مَزَّقَهُ (أو قَطَّعَهُ) إرْباً إرباً
-
پاره پاره اش کرد
دیکشنری فارسی به عربی
مَزَّقَهُ (أو قَطَّعَهُ) إرْباً إرباً
-
ذره ذره اش کرد
دیکشنری فارسی به عربی
مَزَّقَهُ (أو قَطَّعَهُ) إرْباً إرباً
-
جستوجو در متن
-
incrusting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محکوم کردن، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن
-
incrusts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرفه، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن
-
incrusted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستبند، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن
-
incrust
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محبت، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن
-
pod
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غلاف، نیام، پوسته محافظ، پوست برونی، قوزه پنبه، پا، تخم دان، تشکیل نیام دادن
-
انزعاج
دیکشنری عربی به فارسی
مالش دادن , خراشيدن , ساييدن , بوسيله اصطکاک گرم کردن , به هيجان اوردن , اوقات تلخي کردن به , عصبانيت , ساييدگي , پوست رفتگي , واژگون کردن , برگرداندن , چپه کردن , اشفتن , اشفته کردن , مضطرب کردن , شکست غير منتظره , واژگوني , نژند , ناراحت , اشفته
-
شاب
دیکشنری عربی به فارسی
معامله کردن , انتخاب کردن , شکاف دادن , ترکاندن , خشکي زدن پوست , زدن , مشتري , مرد , جوانک , شکاف , ترک , ف ک , نوباوگان , جواني , شباب , شخص جوان , جوانمرد , جوانان
-
اسلق
دیکشنری عربی به فارسی
اب پز کردن (تخم مرغ با پوست) , فرو کردن , دزدکي شکار کردن , برخلا ف مقررات شکار صيد کردن , تجاوز کردن به , راندن , هل دادن , بهم زدن , لگد زدن , خيساندن , دزديدن
-
غط
دیکشنری عربی به فارسی
با قشر و پوست پوشاندن , داراي پوشش سخت کردن , قشر تشکيل دادن , چيزي که صدا را از بين ببرد , صدا خفه کن , پيچيدن , دم دهان کسي را گرفتن , چشم بستن , خاموش کردن , ساکت کردن