کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
منع درآوردن
لهجه و گویش تهرانی
ادا در آوردن ،عیب کسی را شمردن
-
مَنع کردن
لهجه و گویش تهرانی
غیبت،بدی کسی را گفتن،ادا درآوردن
-
جستوجو در متن
-
سه بوقه
لهجه و گویش تهرانی
رشوه که بعد از بوق سوم(منع آمد وشد) می گرفته اند
-
قَدَقَن
لهجه و گویش بختیاری
qadaqan 1. غدغن، منع، نهى؛ 2. سفارش، دستور.
-
بوق سگ
لهجه و گویش تهرانی
دیرگاه ، شب،زمان منع عبور که با بوق اعلام وسگ ها را رها میکردند
-
مناع
لهجه و گویش تهرانی
بدگو،غیبت کننده(مناعی که منع میکرد، خودش میرید و پهن میکرد)
-
جای سنگین
لهجه و گویش تهرانی
حمام ،ساختمان کهنه،زیر درخت گردوکه خوابیدن منع دارد و محل پری است
-
قَدَقَن کِردن
لهجه و گویش بختیاری
qadaqan kerdan 1. غدغن کردن، منع کردن؛ 2. تأکید کردن qadaqan kerdam ičo nayâ>:تأکید کردم که اینجا نیاید؛ ez xordan-e namak qadaqan âvida از خوردن نمک منع شده> .
-
برشتُوک
لهجه و گویش بختیاری
bereštuk برشتوک، کاچى (سرخ کردن آرد و شکربا روغنِ فراوان براى زائو). به زنى که تازه وضع حمل کرده، مىخورانند و او را ازخوردن آب منع مىکنند.