کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پای کسی را بریدن
لهجه و گویش تهرانی
مانع رفت و آمد کسی شدن
-
مث دیوار خلا
لهجه و گویش تهرانی
سنگین،مانع
-
به اِشکل خوردن
لهجه و گویش تهرانی
برخورد به مانع ، گرفتار و درمانده شدن
-
پِرُّنَن
لهجه و گویش بختیاری
perronan 1. پراندن پرنده؛ 2. پراندن اسب از مانع.
-
چشم بند
لهجه و گویش تهرانی
دعایی که مانع دیدن چیزی شود/حایل دو طرف چشم یابو
-
شیکْمَه
لهجه و گویش بختیاری
šikma چوبى که یوغ را به گردن گاو استوار کند و مانع از افتادن آن شود. (تصویر) یو.
-
بستن
لهجه و گویش تهرانی
با جادو ،یا دعا مانع شدن:()بخت،() مرد:قدرت جنسی مرد را زائل کردن
-
مَنیره
لهجه و گویش بختیاری
manira چوبى که به دو دسته مشک وصل کنند تا مانع از جمع شدن آن شود. (تصویر) مشکه زدن.
-
پَلَه
لهجه و گویش بختیاری
pala 1. اشتباهى، عوضى؛ 2. مانع جلوى آب جوى، سدّ کوچک در مسیر آب کشاورزى.
-
بَرق یا بَرِقْ
لهجه و گویش گنابادی
bargh or baregh در گویش گنابادی تکه ای فلزی یا چوبی به شکل دری کوچک است که جلوی ورودی جوی آب ، در دم باغ ها و زمینها داخل یک چهارچوب قرار میگیرد و مانع ورود و خروج آب میگردد و در هنگام نیاز به آبیاری برداشته شده و بعد دوباره در جای خود قرار میگیرد و ...