کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدا (کردن) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صدا و قال و مقال
لهجه و گویش تهرانی
سر و صدا
-
چه کسی (بود) مرا صدا کرد؟
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ki bo men-eš vâǰ ka? طاری: ki mun-eš vâǰ ka? طامه ای: ke mun-e vâǰ veke? طرقی: ki mon-eš vâǰ ka? کشه ای: ki mun-eš vâǰ ka? نطنزی: ki mon-eš vâǰ ka? / ki bo mon-eš vâǰ baka?
-
تازه خوابیده بودم که مرا صدا کردی .
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâza behottabâɂun ke men-ed vâǰ ka. طاری: tâǰa behottaboyun go mun-ed vâǰ ka. طامه ای: tâza viyotebeɹon ke mun-ed vâǰ ka. طرقی: tâza behotaboyo, to mon-ed vâǰ ka. /tâza behotaboyo, vâǰ-ed kardo. کشه ای: tâza behotteboyo ke mun-ed vâǰ ka. نطن...
-
جستوجو در متن
-
پِخ کردن،پخی کردن
لهجه و گویش تهرانی
ترساندن با صدا
-
جِرّ و وا جِرّ،()کردن
لهجه و گویش تهرانی
پاره پاره،پاره کردن با صدا
-
قِشقِرق ،()به پا کردن
لهجه و گویش تهرانی
سر و صدا، جنجال کردن
-
تِلِنْگ
لهجه و گویش گنابادی
teleng در گویش گنابادی یعنی صدا کردن چیزی ،یعنی صدا کردن چیزی ، یادآوری کردن موضوعی ، هشدار دادن ،، متوجه کردن کسی به کاری یا واقعه ای
-
سردادن
لهجه و گویش تهرانی
رها کردن چارپایان جهت حرکت یا چریدن،رها کردن صدا
-
هِنا کِردن
لهجه و گویش بختیاری
henâ kerdan صدا کردن، نامیدن.
-
دَنْگ
لهجه و گویش گنابادی
dang در گویش گنابادی یعنی صدا کردن چیزی
-
بِیُه بِیُه
لهجه و گویش تهرانی
صدا کردن مرغ و کبوتر برای دان دادن
-
بی آبرو گری،()درآوردن
لهجه و گویش تهرانی
آبرو ریزی کردن،سر و صدا در آوردن
-
جِغْ
لهجه و گویش گنابادی
jegh در گویش گنابادی یعنی صدا ، صدا کردن ، فریاد ، گریه ، یادآوری کردن ، دنبال کسی رفتن برای رفتن با هم به جایی یا دنبال کاری
-
هارت و هورت،هارت پورت
لهجه و گویش تهرانی
سر و صدا کردن، رجز خواندن، تهدید،شلوغ کردن،تشر،رجز