کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دِق کُش دقکشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دِقْ
لهجه و گویش گنابادی
degh در گویش گنابادی یعنی دلتنگی ، افسردگی ، غم هجران ، مردن از دوری معشوق
-
دَقْ
لهجه و گویش گنابادی
dagh در گویش گنابادی یعنی تپه
-
دق کردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: deq bekeri طاری: diq kard(mun) طامه ای: deq kardan طرقی: deq kardmun کشه ای: diq kardmun نطنزی: deq kardan
-
آیینَه دِق
لهجه و گویش بختیاری
âina-deq 1. آیینه دق؛ 2. (کنایى) شخص عبوس وترشرو.
-
آینهِ دِق
لهجه و گویش تهرانی
آدم بد اخلاق،چیز ناراحت کننده/آینه تابدار که فرد را دراز،کوتاه،و...نشان میدهد
-
دق آوردن
لهجه و گویش تهرانی
دق کردن ،آزار دادن
-
دِقِ دلی کردن
لهجه و گویش تهرانی
مستأصل شدن، انتقام گرفتن
-
دق مرگ، دقمرگ شدن
لهجه و گویش تهرانی
مردن در اثر ناراحتی شدید
-
مثل آینه دِق
لهجه و گویش تهرانی
باعث ناراحتی
-
مث آئینه دقّ
لهجه و گویش تهرانی
عبوس و غمکین
-
دقِ دل ،()ی،() در آوردن
لهجه و گویش تهرانی
انتقام
-
واژههای همآوا
-
دِق کُش ،دقکشی
لهجه و گویش تهرانی
دق مرگ،()کردن